به من اطلاع بده!

با کلیک بر روی "Allow" از تخفیف ها و پیام های سایت مطلع شوید.
شماره تماس پشتیبانی
02187700778

همین الان کلیک کن و بیا سایت جدید

زمان باقی مانده:
همین الان کلیک کنید
همین الان کلیک کنید

درد مشترک - قسمت دوم

نیاز به پشتیبانی دارید
پشتیبانی از طریق تلگرام
یا
تماس با شماره:
02187700778
درباره این برنامه

? درد مشترک زنان و دختران ایرانی

قسمت دوم: نکته هایی برای رفع مشکلات زنان


در این ویدئو در رابطه ی سه نکته بسیار مهم در ارتباطات شما با همسر و یا نامزدتان، صحبت میکنم.

نکاتی که باعث میشه شما در ارتباط زناشویی خودتون دچار مشکل شوید.

❌در این ویدئو (قسمت دوم) می خواهم پس از دیدن این ویدئو، سوالات خودتان را درج کنید تا به مهم ترین سوالات در ویدئوی بعدی پاسخ دهم.

 

ویدئوی بعدی روز شنبه  منتشر می شود.

میخواهم به رایگان مشترک شوم!
رایگان
برای دیدن این برنامه آموزشی روی دکمه بالا کلیک کنید.

ثبت نظر و یا سوال

1397/4/7 14:19  مدت زمان عضویت:2340 روز
-1
سلام وخسته نباشید به خانم نصری عزیز.من 4 سال عروسی کردم .پیش دانشگاهی که تموم شد نامزد کردم 0می خواستم درس ادامه بدم که همسر م نذاشت. تو خونه حوصله ام خیلی سر میره. هر چقدر بهش میگم بزار یه کاری انجام بدم یا درس بخوانم یا مثلا آرایشگر ی یا چیزی مخالف میکنه .میگه من همه چی تو زندگی فراهم میکنم نمی خوام تو کار کنی .با این حال وقتی هم که میگم ماهی یه مقدر مشخصی پول به من بده تا بی پول بمونم میگه نمی تونم اونا هم پول بهت بدم فقط پول یارانه ها دست منه و یه مقدر پولی اگه لازم شد ازش بگیر 0ولی این موضوع منو ناراحت میکنه دوست دارم من یه مقدر پول پس انداز داشته باشم ولی اصلا نمی تونم.ممنون میشم کمکم کنید
پاسخ ها
- مشاور سایت
1397/4/7 17:11  مدت زمان عضویت:2548 روز
0
سلام دوست گرامی اگر شما ضمن عقد شرط کرده باشید که میتوانید کار بروید اجازه اعتراض دارید در غیر این صورت خیر .بهتر است با ارامش و احترام به همسر خود صحبت کرده و نیازهای خود را به او بگویید .سعی کنید احترام و ارامش خود را به خاطر این موضوع از دست ندهید .شما هرانچه لازم دارید از او بخواهید تهیه گند .کمی صبر داشته باشید چند سال که از زندگی مشترکتان بگذرد بهتر خواهد شد .
1397/4/6 17:15  مدت زمان عضویت:2341 روز
0
سلام خانم نصری عزیزم
من قبل ازدواج به مدت 5 سال با همسرم دوست بودم و خانوادشون در جریان بودن بعد به خواستگاریم اومدن و عقد کردیم تو دوران عقد خانوادشون خیلی اذیتم کردن و دخالت های زیادی داشتن تا جایی که دو هفته به عروسیمون همه چی و بهم زدن و بعد صلح کردیم و عروسی گرفتیم .البته همسرم مرد مهربون و خوبیه ولی خیلی تحت تاثیر خانوادش هست همسرم تک پسر خانوادس.الان 4 ساله عروسی کردیم و در خانه پدریشون زندگی میکنیم خانوادشون دخالت میکنن بهم فحاشی کردن و حتی خواستن کتکم بزنن همسرم از این شرایط ناراحته اما میگه من نمیتونم پدر و مادرم و تنها بزارم و برم تو یه خونه دیگه .از وقتی که خوانواده اش خواستن منو بزنن من کلا روابطم و باهاشون قطع کردم اصلا راضی نیستم به زندگی باهاشون نمیدونم باید چه رفتاری کنم ؟؟؟؟ تا از این مشکلات راحت بشم .با این شرایط حتی میترسم بچه دار بشم
پاسخ ها
- مشاور سایت
1397/4/6 21:35  مدت زمان عضویت:2548 روز
0
سلام دوست عزیز اگر شرایط همسرتان مهیا است سعی کنید منزلتان را تغییر دهید در غیر این صورت روابطتان را با خانواده همسرتان کم کنید .سعی کنید قهر نکنید و روابط دوستانه و محترمانه داشته باشید فقط روابط را محدود کنید .
1397/4/4 01:55  مدت زمان عضویت:2344 روز
0
سلام خانم نصری ممنون میشم اگه منو راهنمایی کنید نامزد من به شدت دوست داره منو با نقطه ضعفام اذیت کنه اگه بدونه روی چیزی حساسم مدام انجامش میده و اینکه اصلا اصلا معذرت خواهیو دلجویی کردن بلد نیست میدونه ناراحتم ازش میدونه مقصر بوده که بحث شده ولی یه کلمه نمیگه ببخشید تازه جالبه که قهرم میکنه منم روز به روز بیشتر دارم ازش سرد میشم لطفاراهنمایی کنید چیکار کنم بااین فرد
پاسخ ها
- مشاور سایت
1397/4/4 15:06  مدت زمان عضویت:2548 روز
0
سلام دوست عزیز درباره مشکلی که با همسرتات دارید با او ثحبت کنید حتی اگر ظاهرا به حرف شما گوش نمیکند .می توانید به او پیامکی دهید و یا یادداشتی برای او بگذارید .در ضمن از او انتظار جواب نداشته باشید چون مررها به ندرت به اشتباه خود اعتراف میکنند .او با این کار عادت کرده است که خواسته هایش را سریع و بهتر اجابت کنید یا اینکه از طرف شما محبت کافط دریافت نمیکند و از این طریق میخواهد توجه و محبت شما را دریافت کند .شما با حذف پاداشهایی که در پاسخ به قهر همسرتان می دهید به کم شدن رفتارهای منفی او کمک میکنید.البته این به تنهایی کافی نیست در مواقع عادی سعی کنید توجه و محبت کافی نسبت به او ابراز کنید .
1397/4/3 21:53  مدت زمان عضویت:2541 روز
2
سلام پریسا جون فوق العاده ای عزیزم ولی این دردها را همه میدانیم درمان و راه حل را لطفا بگویید راه حل چیزیه که ما نمیدونیم
1397/4/3 14:23  مدت زمان عضویت:2344 روز
1
سلام خانم نصیر عزیز من تازه عضو کانالتون شدم و وقتی مباحث درد مشترک رو گوش دادم دیدم چقدر مردا شبیه همدیگه هستن و چقدر مشکلات ما زنها بهم نزدیک هستش . من ده سال هستش ازدواج کردم و یکسری از موضوعاتی رو که مطرح کردید داشتم مثل اینکه هیچوقت همسرم ابراز علاقه نمیکنه و دیدش اینه پررو میشی و یا هیچوقت نگفت موهات خوشرنگ شده یا لباست بهت میاد یا ارایشت قشنگه و یا چقدر زیبا میرقصی و یا چقدر مهربونی و کلا بخواد خصوصیات اخلاقیمو تایید کنه در صورتیکه دوست و آشنا تموم این چیزارو بهم میگن ولی ی زن دوس داره از زبون همسرش بشنوه. البته همسرم محبتش رو همیشه عملی نشون میده مثلا واسه تولدم غافلگیرم میکنه یا هر چیزی رو که دوس دارم بی خبر برام میخره ولی ابراز احساسات ی حس خوب دیگه داره . ی پسر 20 ماهه دارم که اصلا نمیخوام از ی سری رفتارای پدرش الگو بگیره . میخوام همسر ایندش واقعا از زندگی باهاش لذت ببره ولی میترسم این رفتارا رو ببینه.البته من توی خونه سرشار از محبت و عشق و شیطنت هستم و محیط خونه رو ازون حالت آروم و سکوت فقط و فقط بخاطر پسرم بیرون میارم ولی گاهی واقعا کم میارم دلم میخواد یکی باشه که غرق محبتم کنه موقعی که درد دارم بهم ارامش بده خسته میشم انقدر خودم خودم رو آروم کنم و خسته شدم ازین همه مرد بودن خودم وقتی میبینم همسرم به ناز و اداهام اصلا اهمیت نمیده و یا میگه خودتو لوس نکن
دوران مجردی ز شیطون ترین ها بودم کاملا پرانرژی هستم و شاد ولی هر سال که از زندگی مشترکم میگذره خنده هام کمتر و کمتر میشه و سکوتم بیشتر . توی ذهنم درگیری دارم چرا اینطوری دارم میشم و ازین حالم بدم میاد میخوام مثه سابق باشم مثه گذشته پرشور نمیخوام این سکوتم به افسردگی تبدیل بشه دوس دارم کارایی رو که دلم میخواد انجام بدم
ی مدت هستش واقعا احساس خستگی میکنم و تنهایی شدید
نمیدونم چطوری از بین ببرمشون . با همسرم سالهاست که همخونه هستیم و اون حس زن و شوهری بینمون نیست و من اصلا این موضوع رو دوس ندارم
پاسخ ها
- مشاور سایت
1397/4/4 12:08  مدت زمان عضویت:2548 روز
0
سلام دوست عزیز همسر شما یک مرد سنتی است که فکر میکند ابراز احساسات یک کار زنانه است شما باید عشقش را از روی عملش حدس بزنید همانطور که گفتید گرفتن یک کادو برای تولد شما نشانه عاشق بودت و دوست داشتن است .شما می توانید از هزارو یک موقعیت این زبان را رمزگشایی کنید او با گرفتن هدیه به شما نشان می دهد که چقدر شما را دوست دارد او دوست دارد برایتات یک زندگی ارام بسازدو بیشتر از انچه که فکرش را بکنید برایتان وقت و انرژی میگذارد پس به او محبت کن و برایش بهترین باش.
1397/4/3 13:29  مدت زمان عضویت:2344 روز
0
سلام خانم نصری، لطفا به راهکار اساسی پیش پام بزاری. من 43 سالمه ویه دختر 13 ساله دارم همسرم معتاد ، شدیدا رفیقباز و الان بیشتر از دوسال هست که هیچ گونه مسئولیت خرجی زندگی رو ، یعنی حتی پرداخت فیشهای برق و شارژ و هزینه دخترمونو زیر بارش نمیره. و هیچگونه تعهد و مسئولیتی رو نمی پذیره. و میگه زندگی مشترکه، کارت یارانه هم دستت، هنر میکنی داری خرج میکشی. حتی خانوادش هم از دستش خسته شدند و من میگن هر کار مبخوای بگن. موندم با یه دختر نوجوون تو این زندگی بمونم یا با دخترم بریم بیرون. تازه دوساله که تو دانشگاه ازاد درسشو شروع کرده و داره رشته حقوق میخونه. ممنون میشم اگه راهنماییم کنید.
پاسخ ها
- مشاور سایت
1397/4/4 01:48  مدت زمان عضویت:2548 روز
0
سلام دوست عزیز بی مسولیتی از خصایص ناپسند شخصیتی است که در وجود تعدادی از افراد نهادینه شده است و این دسته از افراد عموما بی مسئولیتی را از خانواده و یا دوستان بی مسئولیت اموزش دیده اند و به این نتیجه رسیده اند که اگر در مقابل فرد بی مسئولیت باشند پادش بهتری را دریافت خواهند کرد و زندگی راحت تری را خواهند داشت .شما نباید در مورد طباق شتاب زده عمل کنید در ابتدا عیب خود را جستجو کنید که ایا در وظایف خود کم گذاشته اید یا خیر ؟در مرحله دوم علت را در فرد جستجو کنید یعنی اینکه ایا همسرتان دوران کودکی سختی داشته است یا خیر و یا فردی بوده که رفیق ناباب داشته یا خیر.عصبانیت و جارو جنجال راه انداختن و سر از دادگاه در اوردن غلط است مخصوصا اینکه شما فرزندی دارید .درست است که این نوع زندگی بد است اما جدا شدن بدتر از ان است .طلاق مشکلاتی را ایجاد میکند به همین خاطر بین بد بدتر بد را انتخاب کنید چون تبعات ان برای شما و فرزندتان بسار بد است .سعی کنید به او کمک کنید و او را ترک دهید .
1397/4/3 09:42  مدت زمان عضویت:2345 روز
0
سلام خانم نصری عزیز ممنونیم از راهنماییتون خیلی خوشم امد از برنامه خوبتون...من 21ساله که ازدواج کردم و هیچ مشکل نه از نظر مالی و نه محبت دارم از شوهرم به جز یک چیز اوم داغونم کرده خیانت زن باز انگار عادتشه نمیتونه. دس بکشه و من هیچ کمو کسری براش نذاشتم هم از نظر جنسی و هم از نظر خونه و بچه هاش ولی متاسفانه این کارش منو ازار میده اگه میشه راهنماییم کن که چه کنم که دس بکشه از این کارش با تشکر از ما
پاسخ ها
- مشاور سایت
1397/4/4 01:22  مدت زمان عضویت:2548 روز
0
سلام دوست عزیز رابطه نامشردع همسر نشانه این است که ازدواج از قبل مشکل داشته است .اگر میخواهید خودتان و فرزندانتان را از این موضوع رها کنیوبا همسرتان صحبت گنید که اگر می خواهد به این کار ادامه دهد منزل را ترک کند و هبچ عذری را نپذیرید .شوهرتان با حیانت کردن به شما حق زندگی مشترک با شما را در مقام همسر و عضوی از خانواده از دست داده است شاید این برخورد او را از خواب غفلت و حماقتی که در ان است بیدار کند و بتواند حقیفت را ببیند.
1397/4/3 09:37  مدت زمان عضویت:2345 روز
0
سلام خانم نصری عزیز ممنونیم از راهنمایی خوب شما.من. 21ساله که ازدواج کردم و هیچ مشکلی با شوهرم ندارم و هیچ کمو کسری نذاشته برام و عاشقمه ولی به جز یک چیز که داقونم کرده متاسفانه نمیتونه دس بکشه انگار که عادت شده براش.اون چیز خیانت زن باز و من هیچ کم کثری براش نذاشتم از هر لحاظی که فکر میکنی.هم جنسی و هم خونه و بچه هامون..ممنون از راهنمایی تون
1397/4/2 22:14  مدت زمان عضویت:2345 روز
0
سلام خدمت خانم نصری عزیز خیلی ممنونم از راهنماییای خوبتون،خدا اجرتون بده.ممنون میشم اگه جواب منو بدین .منو همسرم 5سالی هست ازدواج کردیم اولای ازدواجمون یه اختلافی بینمون پیش اومد که ایشون بهم گفتن بهم تهمت زدی ،و خانواده ها هم فهمیدن ،مشکلم اینه که ایشون هنوز فراموش نکردن و با خانوادم رفت امد نمیکنن ،چند بار هم بهش گفتم من منظوری نداشتم و منظورم این بوده که بیشتر بهم توجه کنی ولی قبول نمیکنه.تو رو خدا بگین من چیکار کنم؟
1397/4/2 20:35  مدت زمان عضویت:2556 روز
2
عزیز دلم تروخدا راه حل بده بگو چه کنیم من شوهرم فقط واسم یه هموخونست یه عابر کارت دیگه هیچی تروخدا بگو چه کنم هر چی محبت و عشق میدم اصلا نمیبینه کلامی حرف نمیزنه بفهمم چشه فقط تو گوشیش تا صبح چت میکنه خسته شدم از تنها خوابیدن و با درو ویوار حرف زدم متکای من شاهد گریه های شبانه منه چه کنم کمکم کن
پاسخ ها
- مشاور سایت
1397/4/3 08:49  مدت زمان عضویت:2548 روز
0
سلام دوست عزیز حتما با ارامش و دوستانه با همسرتان گفتگو کنید و علت کارهایش را جستجو کنید و از او بخواهید دلیل کارهایش را توضیخ دهد اگر از طرف شما موردی است که باعث شده او از شما دوری کند سعی کنید ان را رفع کنید .به او محبت و ابراز علاقه کنید .
1397/4/2 17:43  مدت زمان عضویت:2355 روز
1
سلام خانم نصری
من دقیقاً همین مشکلاتی که گفتید رو دارم و نمیدونم چطور باهاش رو به رو بشم . من بیست و چهار سالمه ولی پدرم حق تنها از خونه بیرون رفتن رو به من نمیده ، حق با جنس مذکر حرف زدن رو ندارم . با یه تجربه عشقی خییییییییییییییلی دردناک در چهار سال و پنج ماه و یک روز پیش مواجه شدم که پدرم شدیداً باهام برخورد کرد . بعد از اون شخص من از تمام مردا حتی پدر خودم حس تنفر داشتم ، تا اینکه یه اقایی از هم دانشگاهی هام توجه منو به خودش جلب کرد و یکم بهشعلاقه مند شدم ولی بعد از مدتی گذاشت رفت . اینقدر بد خلقی و توهین و تحقیر میکرد که دیگه ازش زده شدم ولی باعث شد تجربه چند سال قبلم رو فراموش کنم ، اون همچنان پیگیر من هست ولی من دیگه توجهی بهش ندارم ، برادر اون اقا تو دانشگاه ما هست خودش ارشد رفته شهر دیگه میخونه ولی برادرش ارشد تو دانشگاه ما میخونه و با یکی از هم کلاسی هامون اینقدر رابطه خوب و احساسی قشنگی برقرار کرده که واقعاً ادم حسودیش میشه . این دوتا برادرن چرا اون با من اون طور بد برخورد میکنه ولی این که برادرش عه اینقدر عاشق اون دختری شده هم هم قدش کوتاه هست هم از یه شهر دیگه است و فاصله خییییییییییییییلی زیاده هم زشت تر از منه
اینا همه به کنار
من اون فردو بوسیدم و گذاشتم کنار ، خیلی هامیان به من ابراز علاقه میکنن ولی من ازشون بدم میاد ، در قبال به هر مردی ابراز کردم حسم رو چنان طاقچه بالا گذاشت که نگو و نپرس ؟ من جدیداً با فرد دیگه ای اشنا شدم به اسم محمد . این اقا ( از دوست مذکر مشترکی که بین مون بوده شنیدم ) همیشه میگفته این دختره چقدر میتونه خوب باشه و واقعاً تو ارزوهاش بوده که با من باشه اما وقتی بهش گفتم که دوستش دارم صد و هشتاد درجه چرخید ، پیام هام بهش دلیور میشد ولی یا خیلی دیر سین میکرد یا سین میکرد ولی بی جواب میموندن پیام هام ، من واسه اینکه تجربه چهار سال قبل دوباره تکرار نشه خیلی رک بهش گفتم منو با اون زن مورد علاقه ات که تو رویاهات متصور بودی مقایسه کن و بعد اگه با اون تفاوت داشتم همین الان این رابطه رو تمام کنیم ، از ارزو های خودم بهش گفتم ، از اینکه دوست دارم اسم بچه هامو چی بذارم ، اما گویا اون طوری برداشت کرده که من همین الان تفنگ گذاشتم پشت سرش که بیا منو بگیر ! ، من میفهمم پسر متولد هفتاد و دو که هنوز سربازیش هم کامل نکرده نمیتونه به ازدواج فک کنه ، بهش گفتم فعلاً برای ازدواج زوده اما اون ترسید و عقب رفت ، من یه روز صبح که بیدار میشدم بهش پیام میدادم سلام و صبح بخیر و فرداش یکم صبر میکردم ببینم از اون خبری میشه ؟ میاد دنبالم ؟ میاد یادی از من کنه و پیام بده ؟ سر همین که پیامام دیر جواب میداد باهاش قهر کردم و یه هفته اصلا تو اینرنت نرفتم ببینم واتس آپ و تلگرام پیام داده یا نه ...
به خیال خودم یه تنبیه یه هفته ای براش در نظر گرفته بودم و فک میکردم اون میاد و پیام میده ، اما بعد یه هفته نه از دوست مشترک مون سراغی از من گرفت ، نه اس ام اس داد ، نه توی تلگرام و واتس اپ پیام داده بود و نه روزی که میدونست من امتحان دارم برای دیدن من اومد ، میدونست صبح دانشگاه ام ، اما نیامد ، بعد از ظهر امد و با دوست مشترک مون یکم حرف زده و به کارای فارغ التحصیلی اش رسیده و رفته خونه . منم میدونستم اومده ولی چون اومدنش به خاطر من نبوده نرفتم که ببینمش .
یه جورایی کشیده کنار ولی خبر دارم همچنان به من فکر میکنه و نمیخواسته من بهش وابسته بشم و بعد از مدت دو سه سال که توانایی ازدواج رو پیدا کرد سر یه دلیلی قسمت نباشه و نرسیم بهم و من اذیت بشم .
خانم نصری سوال من اینجاست من اون اقا رو دوست دارم و میدونمم هم که اون هم منو دوست داره ولی سر بچه بازی رابطه مون بهم خورده
من چطور برگردونمش ؟
اصلاً ایا برگشتن اون فایده داره ؟
پاسخ ها
- مشاور سایت
1397/4/3 08:32  مدت زمان عضویت:2548 روز
2
سلام دوست گرامی شما نباید در رابطی قرار بگیزید که هیچ ارزشی برای شما قائل نمیشود از نظر بتده ایشون علاقه زیادی به شما ندارند و فقط در حد یک رابطه دوستی شمه را میخواهد و اگرر شما هم بخواهید به او یگویید برگردد قطعا نمی اید .پس سعی کن او را فراموش کنید.
سیما ک
1397/4/3 17:41  مدت زمان عضویت:2355 روز
0
اون اقا قبل اینکه من باهاش جدی صحبت کنم خییییییییییییییلی دنبال من بود ، میدونم هنوزم هست و بهم فکر میکنه اما ترس از ازدواج که واقعاً نمیفهمم چه ترسی عه که همه پسرای این زمانه دارن باعث شده بره عقب به نظرتون هم چنان دوری کنم ازش ؟
1397/4/2 17:05  مدت زمان عضویت:2345 روز
1
سلام خسته نباشید من یک دختر25ساله هستم .
مادرم ازبچگی بامن مشکل داشت ومنو دوست نداشت ونداره همش دنبال بهانه ای میگرده تااذیتم کنه تا 17سالگی همش کتکم میزد ولی دیگه خسته شده بودم ازکتکاش ازتحقیر کردناش یک دفعه دیگه میخواست بزنه نزاشتم دستشوگرفتم گفتم حق نداری گفتم مقصر خودتی چرامنو میزنی ازهرجا دلت پره سرمن خالی میکنی ودنبال بهانه ای.دیگه بامن‌حرف نزن منم تمایلی نداشتم وندارم که حرف بزنم والان سالهاس باهم حرف نزدیم .واگرم زدیم مجبوربودیم ویاکه سر مسله ای دعوا کرده بود وبازم گاهی کتکم میزنه ونمیزاره جایی برم باهیچ کسی هم رابطه نداره ازهمه دوره نه فامیل داریم پدربزرگاومادربزرگامونم به رحمت خدارفتن از شهری که عمه عمو خاله ودایی بودهم رفته تاباکسی. رفتو امد نکنه چندفامیل دوری هم که اینجا هست بااوناهم قهره یانمیره خونه شون تک وقت اییم همه پدرو مادرم هم دعوا میکنن پدرم فقیره ومادرم خیلی اذیتش میکنه که توهیچی نداری و.........
وخواستگاری هم راه نداده یادرست رفتارنکرده تا خودشون پشیمون بشن ازمن به همه بد میگه تاکسی نیاد خواستگاریم و.......
ودرس خوندنم نگذاشت یک دوسالی باباهزاربدبختی رفتم ارایشگاه ودروه دیدم میخواستم ارایشگاه بزنم اما بازارخیلی خراب بود نتونستم.هیچ کسی هم حمایتم نمیکردمادرم سررفتنم وبرگشتم ساعت. رفتو برگشتم همش بهانه می کرداخرم دیگه نزاشت برم والان دوسال تو خونه ام‌خیاطی میکنم نه تفریحی نه گردشی نه هیچ خستم وپول خیاطی هم انقد کمه همش خرج میشه هیچی نمیمونه حتی ماهی ،50تومنم نمیشه که خرج میشه ازعیدنوروز همش دوباربیرون رفتیم واقعا دیگه خستم نمیدونم چیکارکنم واقعا به کمک احتیاج دارم درحدی ممکنه خودشی یافرار کنم لطفا کمکم کنید
1397/4/2 16:53  مدت زمان عضویت:2391 روز
0
fereshte:
سلام خانم نصری
من فرشته هستم 29 سالمه همسرمم 29 سالشه باهم عاشقانه ازدواج کردیم 6 سالی طول کشید قبل عقد متوجه شدم باخانم دیگه ای رابطه دار از خودش 12 سال بزرگتر فوق لیسانس روانشناسی بالینی بود.
کلی عذر خواهی عجز و لابه التماس و گریه و ببخشید غلط کردم چون دوسش داشتم چون باور داشتم پذیرفتم باهم عقد کنیم.
بعد عقدمون فقط یه هفته گذشته بود که فهمیدم اون خانم به هر در ی میزنه که وارد رابطه بشه اینکه میدیم همسرم بی توجه اون خانم هست خوشحال بود اما اون راهشو بلد بود دوباره راهی رو پیدا کرد که وارد رابطه شه من جدی نگرفتم دوروغ های همسرمو دوست داشت باور کنم انکاراشو باور کنم ووس داشتم اونطوری باشه که میگه همسرم فوق العاده مودب مهربون با عشق دلسوز هیچی برام کم نمیزاشت نه عاطفی نه مالی اما اینکه با یه خانم دیگه لود ازارم میداد هر بار که متوجه پیام زنگ یاهرچیزی میشدم دعوا الم شنگه به پا میکردم اما تموم سعی شو میکرد ارومم کنه گریه میکردم پا به پای من اشک میریخت اما نمیدونم چرا اون زنو از زندگیم دور نمیکرد بعد دوسال به خانوادش ثابت کردم که پسرشون اونی که فک میکنن نیست اون خیانت کار فاصله افتاد بینمون هیچ وقت نشد بخوام برم خونه پدر بگه نرو باهم بیرم همش میگم برو هرچقدم دلت خواس بمون هیج وقت نگفت برگرد دلم برات تنگ شده خودمم میخواستم برگردم میگفت حالا میموندی تا اینجاها هنوز یه زن پنهونی بود من ملکه زندگیم بودم عروسی کردیم رفتیم زیر یه سقف من سر کار میرفتم حساسیتام بشتر شد حس میکردم من نیستم یکی هس میاد تو خونم تا یه روزی واقعا دوتاشونو تو خونه دیدم یه الم شنگه به پا کردم که توام توان انرژیم از دست داد بی حالو بی جون افتادم تو خونه با این حال همسرم یعی به ارو کردن داشت اما من دیگه چیزی جز تنفر نبو تو وجودم خواستم شکایت کنم تموم ترس همسرم این بود که موضوع پدرش نفهمه منم فقط به این فک کردم اگه بگم ترسی ندار بهتر نگم که همیشه یه ترسی تو وجودش باشه نگفتم اما یردی بینمون هر روز بیشترو بیشتر میشد خونه نمومد اگه میومد فقط برا خواب بود تاجای که در خواست طلاق داد من5 ماه خونه پدرم بودم رفتم خونه پدرم فهمیدم باردارم وقتی بهش گفتم واکنش این بود که با قرص سقط جنین بیاد پیشمو بره حالو روزم افتزا بود هنوز دوسش داشتم میدونستم که همه اینا زیر سر اون خانمس بعد 5 ماه ازم خاست کمکش کنم اون خانومه نباشه نقش یه زنه دیگه خیانت به اون خانم
اما نشد گفت بیا دوبار زندگی کنیم اومدم بعد یه ماه زد زیر حرفش من نگفتم ببا برو زندگیم بیرون من گلافم نمیدونم چطور رفتار کنم برای اینکه همسرمو از دست ندم به هرسارزش رقصیدم الان احساس میکنم شخصیت له شد خودم له شدم نقاط ضعفمو میدونستم روشون کار کردم الان احساس میکنم خیلی بهتر شدم اما هنوز مشکل هس از کور زود در میرفتم عصبی میشوم لهنم لهن طلبکارانه بود چون همسرم خیانت کرد بود همسرمو مستحق هر رفتارو بی احترامی بی حرمتی میدیدم بزگتریت مشکل اشکامه سخت کنترل میشه خیلی بهتر شدم ام نه که بتونم جلوی اشکامو بگیرم قبلا همسرم تحت تاثیر قرار میگرفت اما الان با اشکام عصبی میشه حتی به دست بلند کردن رو پیش میره، هنوز محبتی هست تو وجودش به نظرتون باید بمونم زندگیمو بسازم اون خانمه از زندگیم حذف شه یا دیت بکشمو برم الان تغریبا یه سال شده که فاصله بینمون تبدیل به شکاف عمیق شده وقتی ازش میپرسم چرا اول میگفت اشتباه کردم غلطی کردم توش موندم الان منو با یه روانشناس بالینی مقایسه میکنه( البته تحصیلات من طراحی لباس بصورت اکادمیک)
روابطم فن بیانم میگه ضعیفه و احترامی که براش قائل نبودم و اینکه میگه حرفامو نمیفهمی انگار از ادبیات حرف بزنه اما من باید باریاضیات جوابشو بدم حرچی لگم مقلطه میکنه زیر بار نمیره برا خودمم سخت بود با حرف زن باهاش به هیچ نتیجه نمیرسیدم اوایل فک میکردم مشکل منه بعدا متوجه شدم حتی با پدر مادر خواهر خودشم حرف میزنه به نتیجه نمیرسه فقط حرفه خودشه اصلا نتیجه گیری وجود ندار میگه اون خانم حرفمو میفهمه فک کنم غیر ممکنه خیلی کتاب خودن خیلی زیاد الانم نمیدونم چیکار کنم لهم بگید چیکار کنم زندگیمو ترک کنم اگه نه چطوری بسازمش؟راهکار چیه؟اگه کتابی هس که بخونم لطفا معرفی کنید در حال حاضر در امدی ندارم اصلاخواهش میکنم کمکم کنید
1397/4/2 16:44  مدت زمان عضویت:2565 روز
2
ممنون از اموزه های شما
متاسفانه منم مثل همین مشکلاتی که بیان کردید رو دارم و راه های مختلفی امتحان کردم جوابی نگرفتم
سال اول بهم خیلی توجه میکرد همه کار ها و قرار ها رو کنسل میکرد که با من باشه با من حرف بزنه هر جوری شده وقتشو با من بگذرونه اما با گذشت زمان همینطور حس کردم دیگه حسی به من نداره همه حرف های عاشقانه اش حذف شد دیگه کمتر واسم وقت میذاره
و شروع کرده به حرفایی رو گفتن که باعث اذیت شدنمه
ممنون میشم اگه راهنماییم کنید
1397/4/2 16:44  مدت زمان عضویت:2345 روز
0
سلام خواستم راهنماییم کنید .همیشه هروقت که همسرم میخواد بره بیرون جایی کار داشته باشه ازش میپرسم کجا میخوایی بری میگه که کار دارم فقط همین میگه منم بهش میگم مثلا چه کاری داری.بعدش اینکه میگه چرا من هرجا میخوام برم باید برا تو توضیح بدم که کجا میخوام برم.اخه چرا اینجور رفتار میکنه مگه من شریک زندگیش نیستم راهنماییم کنید من چیکار کنم با این رفتارش
برنامه های مرتبط