این کلوپ فقط ویژه بانوان می باشد، و از مردانی که دوره جامع را برای بانوی خودشان تهیه می کنند، درخواست میکنیم حتما به نام خود بانوی خود دوره را تهیه کنند که بتوانند از این کلوپ بهره مند شوند.
بیشتر زنان باهوش به روش سخت و از طریق تجربهی دست اول باهوش میشوند. و آنها آسیبهایی با خود دارند كه تایید کننده این مسئله است ـ خاطرات ناراحتكنندهای از بیخوابیهای شبانه، اشكها، سردرگمی، خشم، تردید به خود و اضطراب.
بدون شک آنها دربارهی زندگی، عشق و ارتباط، تجربههای زیادی كسب كردهاند، اما برای دستیابی به چنین تجربه و خردی بهای سنگینی پرداختهاند.
ما باور داریم روشی راحتتر برای باهوش شدن زنان وجود دارد؛ روشی راحتتر تا اطلاعاتی به دست آورید كه برای مدیریت خردمندانهی ارتباطاتتان به آن نیاز دارید، بدون اینكه مجبور شوید با حوادثی آسیبزا كه اغلب با كسب چنین آگاهی و خردی همراه است، مواجه شوید؛ آگاهی و خردی بدون درد و ناراحتی، درك و تفاهمی بدون دلشكستگی، بینشی بدون احساسات آسیبزا.
باهوشترین زنان میدانند كه مجبور نیستند برای باهوش شدن آسیب ببینند، سردرگم شوند یا ناراحتی و رنجی را تحمل كنند.
به زندگی روزه مره تان نگاه کنید:
- مثلا در ارتباط قبل از ازدواج و دوران نامزدی، بارها شده که مردی را دوست داشتید، و در مراحل آشنایی از دست دادید.
- و یا در مراحل نامزدی، ارزش هایتان را زیر پا می گذارید و بعدها دچار نگرانی و مسائل خاص می شوید.
- و یا اینکه نمی توانید با نامزد خودتان ارتباط درستی برقرار کنید.
به نظرتان چگونه زنان هوشمند ارتباطات خود را در دوران نامزدی شکل می دهند و اختیار خود و زندگی شان را در دست دارند؟
اطلاعاتی که امروزه کم و زیاد، غلط یا درست در گوشه کنار اینترنت و شبکه های مجازی پخش شده است که معمولا 99 درصد اشتباه و با موقعیت فردی هر فرد انطباق ندارد.
زنان باهوش، خرد جمعی دانش اموختگان دوره نامزدی هدفمند و راز و رمز جذابیت برای مسائل قبل از ازدواج و نامزدی هدفمند است که برای رسیدن به یک ازدواج موفق آماده سازی شده است.
زنانی که با آگاهی کامل، دوره های توانمندسازی خودشان را گذرانده اند و الان می خواهند به همنوعان خود کمک کنند تا یک زندگی شیرین را تجربه کنند.
این بخش از وب سایت را با عنوان کلوپ زنان باهوش نام گذاری کردم .
و در این بخش تمرکز بر راه حل ها و مکمل های آموزشی برای هر چه توانمندشدن زنان باهوش داریم.
در این کلوپ سه بخش وجود دارد:
1- همفکری دانشجویان برای نامزدی هدفمند: در این قسمت همه دانشجویان دوره میتوانند سوالات خود را درج کنند و دیگر دانشجویان با تمرکز بر مسئله موجود، راهکارهای اصولی خودشان را طبق آموزه های نامزدی هدفمند به دیگر زنان باهوش انتقال دهند.
2- گزارش پایانی دانشجویان: در این قسمت دانشجویان گزارش نهایی دیدن دوره را درج می کنند، و اینکه دوره نامزدی هدفمند برایشان چقدر موثر بوده است و چه آموخته هایی از این دوره بدست آوردند را در اینجا ذکر می کنند.
به دوستانی که گزارشات دیدن هر جلسه را در پارت آخر هر جلسه درج کنند و گزارش نهایی دوره را در این قسمت درج کنند، هدیه ای از طرف استاد نصری با عنوان دوره غیر حضوری ارتباط موثر در پروفایلشان درج می شود.
3- پاسخ ویدئویی و صوتی به سوالات مهم و پرتکرار: در ادامه، برخی سوالاتی که اهمیت بالایی برای یادگیری دیگر زنان باهوش دوره نامزدی هدفمند، توسط استاد پریسا نصری به صورت مستقیم پاسخ داده می شود.
این کلوپ به صورت مستقیم توسط استاد پریسا نصری پاسخ داده می شود.
همچنین این کلوپ فقط ویژه زنان باهوشی است که در دوره غیر حضوری نامزدی هدفمند و راز و رمز جذابیت شرکت کرده اند و از مفاهیم و مطالب این دوره استفاده کرده اند.
قابل توجه است، زنان باهوشی که به تازگی در دوره غیر حضوری نامزدی هدفمند شرکت کرده اند، ظرف 24 ساعت در این گروه قرار می گیرند، تا بتوانند از آموزه ها و همفکری های این گروه استفاده کنند.
من دوره نامزدی هدفمند شمارو گذراندم با شخص عاطفی که رابطه دارم تک تک صحبت های شمارو انجام دادم ولی ایشون در جواب فقط تو ذوق من میزد بعد 2 سال تازه 4 ماه پیش متوجه شدم با خانم تو محل کارش ارتباط داره ازش دلیلشو پرسیدم گفت چیز مهمی نبوده و تمام شده باز دوباره یکماه پیش متوجه رابطه دیگه ایی ازش شدم باز گفت شیطنت بوده و تمام شده. وقتی رابطه شروع کردیم به قصد ازدواج بود ولی هر چقدر که میگفتم اقدام کن جوابی نمیده با این وضعیت که پیش اومده نمیدونم چه تصمیمی صحیح.
اول رابطمون خیلی شکاک بود و گیر میداد ولی الان که خودش لغزیده کمتر گیر میده.
میخوام از تجربه شما استفاده کنم آیا میتونم و صلاح هست رابطه برگردونم یا تمام بشه بهتره.
با سپاس فراوان
سلام خانم نصری عزیز من 24سالمه و 3ماهه با یک اقا که 26 سالشونه اشنا شدم اولش صحبتی از ازدواج نبود تا اینکه بعد از سه ماه بهش گفتم اگر میخوای با خانواده بیا جلو اونم به خانوادش گفت و مادرش اومد خونه ما همه چیز داشت خیلی خوب پیش میرفت تا اینکه قرار شد دو روز بعد بیان نشون بیارن ما تو این مدت هیچ مشکلی باهم نداشتیم و هیچ بحثی بینمون نبود از همه لحاظ پسر ایده ال و خانواده با اصالتی داشت تا اینکه یه شب قبل از مراسم که بیان نشون بیارن این اقا اتفاقی همکلاس دوران راهنمایش رو که 5سال پیش با من در ارتباط بود میبینه و میفهمه که با من قراره نامزد کنه و به اصرار یه دوست دیگشون که همیشه همراه ما بیرون بود همکلاسیش میاد همه ی رابطمون رو با جزعیات برای طرفم تعریف میکنه و اونم نامزدی رو کنسل کرد و گفت تو دو راهی گیر کردم نمیدونم چیکار کنم و حسابی شکاک و دو دل شد تا جایی که از من میپرسید کل گذشتت رو باید واسم تعریف کنی تا اینکه واسه سه هفته رفت پیش داداشش دبی که راهنماییش کنه یکم اروم بشه و بتونه درست تصمیم بگیره من یه شب بهانه گیر شدم و از روی دلتنگی بهش گفتم چرا رفتی و منو تنها گذاشتی زودتر برگرد و اونم گفت باید تحملت رو ببری بالا بعدها هم ممکنه کاری واسم پیش بیادو تنهایی مسافرت برم اگر تو بخوای محدودم کنی ازدواج نمیکنم داداشمم گفته اگر احتیاج نداری ازدواج نکن و خلاصه بحثمون بالا گرفت سر یه حرفای بچه گانه و خنده دار کلا پسری هست که کافیه یه حرف رو جابه جا بگی و اشتباهی بکنی سریع همونو میگیره و از کاه کوه میسازه و فکر میکنه پس بدرد هم نمیخوریم من اون شب به خاطر حرفاش خیلی عصبی شدم و گفتم دیگه تموم .دوهفته گذشت خبری ازش نشد منم رفتم تهرون دو هفته تفریح و مرتب استوری های شاد میزاشتم و منتظر بودم یه پی ام بده و نداد... برگشتم شهرمون خودمو نگرفتم بهش پیام دادم خیلییی سرد و خشک جوابم داد بعد از چند روز قرار شد فقط واسه دوستی فعلا ادامه بدیم و گفت من فعلا قصد ازدواج ندارم من هم پیش خودم گفتم چون یه مدت ازش دور بودم سرد شده و به مرور دوباره درست میشه از این حرفا بگذرم خیلی پسر خوب و دلسوزی هست منم گفتم حداقل به عنوان یه دوست کنارم باشه و کمکم کنه یا اخرش باهم اکی میشیم اگرم نشد تو این مدت اگر خواستگار داشتم دیگه رد نمیکنم و بعش فکر میکنم البته اون صمیمیت قبل هنوز بینمون هست و از کنار هم بودن ارامش میگیریم .فقط از این ناراحتم سر کوچکترین موضوع قعر میکنه و جلو نمیاد و یکم غیر منتطق و بچه گونه رفتار میکنه و همین خیلی منو عصبی میکنه خیلی ها میگن حیفه پسر خوبیه از دستش نده درشت میشه... حرف بقیه هم خیلی واسش مهمه?
منم پکیج شمارو گرفتم شاید بتونم جذب خودم کنم البته من خیلی واسش خوبم اما اون مصمم نیست و جنم نداره ترس داره از اینکه ازدواج کنه یکی بیاد حرف دیگه ای از من بزنه تورو خدا اگر راهم اشتباس راهنماییم کنین خانم نصری ممنون از پاسختون❤️
یک سوال داشتم . من 2 ساله با آقایی در ارتباطم و چون زمان خواستگاری رسمی نزدیک شده من از ایشون درباره اینکه مهریه چقدر باشه و اینکه آیا تمام حقوق ضمن عقد رو به من میدن سوال کردم و ایشون به من گفتن" اگر در آینده خدای نکرده به مشکل بر بخوریم و تو بخوای از من حقی رو بگیری قدرتت از هر قانونی بیشتره ولی من برام هیچکدوم مهم نیست هر چقدر مهر میخوای یا هر حقی میخوای بگو من میدم بهت."
حالا من تو معذوریت قرار گرفتم دوست دارم مثل خودش برخورد کنم و هیچی نخوام از طرفی فکر میکنم نخواستن حقوق و مهریه هم بی عقلی باشه! میشه راهنماییم کنین نمیخوام یک درصد هم فکر کنه که من بخوام ازش سواستفاده کنم.....
1هفته عقب کشید و من فهمیدم رفته توی غارش? صبوری. کردم دوباره به حالت اول برگشت وپبگیرتر از قبل شد و من پیگیریم نسبت بهش کم شد زیاد زنگ نمیزنم بهش جایی میره خودمو چسبنده دیگه نکردم نسبت بهش... ولی حس میکنم با کس دیگه ایی هم در ارتباط هست چیزی ازش ندیدم حسم میگه و خیلی حسم شدیدتر شده ولی چیزی ندارم که به خودم ثابت کنم... ایا این رابط رو ادامه بدم با سیاست رفتار کنم یا تمومش کنم؟؟ با بعضی وقتها به قول معروف گریز زدناش که فکر میکنه من نمیفهمم چه جوری برخورد کنم؟؟ اگه فکر میکنید عاقبتی نداره صبوریه من کلا رابطم رو تموم کنم.؟؟؟ تا اولشه کمکم کنید ضربه نخورم?لطفا راهنماییم کنید.
من در دوران دوستی مانتوییی بودم و از خانواده نسبتا مذهبی بودم، مادرم چادر سر میکنن، ایشون از خانواده خیلی مذهبی بودن که حتی شنیدن اهنگ رو حرام میدونن.
مادر ایشون مخالف ازدواج ما بود چون من چادری نبودم. چون من در دوران نوجوانی چادر سر میکردم، فکر کردم و گفتم سر میکنم و مشکلی ندارم چون خیلی دور از هم نیستیم.و بهش گفتم به خاطر تو سر میکنم نه مادرت.
و کلی خوشحال شد.
نظر خودش همون مانتویی بود.
بعد از نامزدی کلا پوشش من در اجتماع و خانواده تعییر کرد و چادری شدم.
بعد از نامزدی یک بار به همراه مادر ایشون رفتیم بیرون و اونجا اقایی گویا من رو نگاه میکردن، مادرشوهرم به شوهرم میگن که جامعه سمی هست و باید مراقب باشن تا افراد اسیبی نزنن و میگن که به من نگه شوهرم.
مراسمی رفتیم که چادر من یک سانتی متر عقب بود ولی از نظر عرفی جایی اممشخص نبود، مادرشوهرم به شوهرم تذکر میده ومیگه بگو چادرش رو جلو بده، شوهرم میگه خوبه ومشکلی نداره. مادرشوهرم میگه که تقصیر توعه که این بچه اینطوریه وگرنه حرف گوش کنه. خلاصه مراسم کوفت شوهرم میشه چون همش ناراحت بوده به خاطر حرف مادرش و من هم حس کردم ناراحته و به روش نیاوردم تا فرداش. توی مراسم سر میز شام شوهرم بهم میگه چادرت جلوتر نمیاد؟! من هم میگم نه( بی منظور گفتم چون جلو میومد ظظاهرم زشت میشد)خلاصه مادرشوهرم مدام فضای دو نفره برای ما ایجاد میکرد تا شوهرمبه من این روبگه که گفت. ولی خب مادرشوهرم دید من جلو ندادم خودش اومدد گفت: جلو نمیاد چادرت؟ من باز توضیح دادم که چرا جلونمیاد و گفت بیا امتحان کنیم، جلو دادم چادرم و گفتم ببین زشت میشه. گفت نه خوشگله. دست نزن بهش.
خلاصه ازونروز ببعد هم شوهرم دو بار جمله مادرشوهرم که جامعه سمی رو گفته.
قراره ما تو یه ساختمون زندگی کنیم. و شوهرم تک فرزند خانواده است.
خیلی ترسیدم نکنه تحت تاثیر خانواده اش باشه، از طرفی هم میگم اگه تحت تاثیر بود نمتونست خانواده اش رو راضی کنه و بیاد خواستگاریم. باهاش حرف زدم و بهم میگه صبر کن اروم اروم میبیننی تغییر میکنم .
من سر مسایل زیادی کوتاه اومدم
مثلا اهنگ توی عروسیمنباشه یا چادر سر کنم
میترسم دخالت کنن تو زندگیم
من به شدت برون گرام و شوهرم درون گرا
خانواده من شلوغ و خانواده اون اروم و خلوت
تو این سه ماه نامزدی من سه بار رفتم خونشون فقط و مهمونی من رو یه عروسی بردن. مادرشوهرم مدیر مدرسه است و خیلی درگیره.
در همه عید ها برام هدیه فرستادن و بهترین چیزها و گرانترینشون رو
ولی شماره من رونگرفتن ونهایتا من خودم ازشون گرفتم ولی تا پیامی نفرستمپیامی نمیدن.حس خوبی نداره برام.
ولی مامان من دایم حال شوهرم رو از من یا گاهی زنگزده وحال اش رومستقیمپرسیده.
تاریخ عقد مشخص نکردن و بابای من یکبار دعوتشون کرد و بحث رو وسط کشید و گفتن تولد امام رضا باشه. اما تولد امام رضا هفته بعد هست و ما یک ماه قبل قرار گذاشتیم ولی تا الان زنگ نزدن به بابای من و من باید از طریق شوهرم خبر بشنوم که چون مادربزرگشون نیستن تو اون تاریخ ، عقب بیفته( بیفته یه مناسبت دیگه). و چرا زنگ نمیزنن به پدر من بگن. چون دوست بودیم این مدلی شده حس میکنم.
یا همه چی رو میذارن دقیقه اخر .
من یه فرد کمال گرام
اینا میذارن دقیقه های اخر خبر میدن که اره مثلا میایم خواستگاری
یا شوهرم میخواد عیدی بیاره.( مثلا یه ساعت قبلش زنگمیزنن)
خب چیکار کنم انقد دقیقه اخر نباشن و برنامه ریزی کنن؟
چون میدونم اگه تا یخ بعدی هم بشه عقد باز یه اتفاقی میفته که نمیشه.
با این تفاسیر ایا به نظرتون خانوادش دخالت میکنن تو زندگیمون؟تحت تاثیر هست؟
من حدود یک سال با پسری دوست بودم که یک سال و نیم از من کوچک تر هستن، از نظر تحصیلی من ارشد هستم و امسال تموم میکنم ولی ایشون هنوز یک سال و نیم دیگه مونده تا لیسانس شون رو بگیرن.
در دوران دوستی همه چی عالی و عادی بود و بعد از سه ماه از من خواستگاری کرد و حدود شش ماه طول کشید تا هم من به خانوادم بگم و هم ایشون بگن و بعد رسما خواستگاری اومدن و الان سه ماه هست که نامزد کردیم.
راستش تو دوران نامزدی یه سری مسایل دیدم ازش که به راحتی ازشون گذشتم ولی با دیدن کلیپ های شما و خوندن کتاب های مختلف یه کم حساس شدم و ازونجایی که نمیتونم تشخیص بدم خواستم با مشاور صحبت کنم.
اگه بخوام در مورد ویژگی های ایشون بگم:
-احساساتی
-مودب
-خسیس نیستن
-درونگرایی بالا
-اروم
-دوست صمیمی تا به حال نداشتن و از صمیمیت زیاد خوششون نمیاد
- تفریحاتشون کتاب خوندن و فیلم دیدنه
- سطح درسیشون خیلی متوسطه (من رتبه یک ارشد شدم)، سه ترم مشروط شده بودن و این به علت یک دوره تلخ تو زندگیشون بوده که یک سال قبل از اشنایی با من تموم شده و یجورایی شکست عشقیخورده بودن ولی از بعد اشنایی با من اوضاع درسشون بهتر شده ولی مثلا این ترم اخیر کلاس های صبح اش رو نمیرفت و میخوابید.
- به شدت خوابالو
که این ویژگی ها باعثمیشه حس کنم تنبل هست.
باهاش صحبت میکنم و بهش میگم که خوابیدن زیاد تو بیشتر از 8 ساعت و دیر بیدار شدن صبح ها من رو اذیت میکنه، هربار به نوعی غیر مستقیمبهش فهموندم( مثلا یه روز که زود بیدار شد گفتمخورشیدم طلوع کرد، ذوق کردم)
ولی دو روز خوب بود و دوباره همون روال قبل و میگفت شب ها راحتتر به کارهااش میرسه ولی چون دانشجو هست و کاری نمیکنه جز درس خوندن، به خاطر اوضاع درسیش، میگه شب ها راحتتره ولی هر روز 11 ساعت میخوابه.
من خودم ادمی هستم که 8 ساعت نهایتا برام کافیه و اگر تحت فشار باشم باز نمیخوابم.
این بار صریح تر بهش گفتم این مسله اذیتم میکنه و گفت که صبر کنم و درستش میکنه.
ولی نشونه های دیگه هم هست برای تنبلی اش که نمیدونم واقعا ربطی پیدا میکنه یا نه. مثلا کارت ملی اش رو یک سال مونده بوده تو اداره پست و نرفته بگیره، پدر من که گفتن رفت گرفت. گواهی نامه رو هم پدرم گفتم تندی رفتن گرفتن. جلوی بابام یکم حس میکنه باید انجام بده ولی من که میگم ان چنان جدی گرفته نمیشه.
چون من از ایشون بزرگترم ، من شاغل هستم به صورت پاره وقت ولی ایشون بخخاطر واحد های درسی کاری ندارن، ولی در مورد مسایل مالی گفتن که حقوق من وارد زندگی مشترک نباید بشه ومال خودم هست.
یه مدت سر کار پدرشون میرفتن ولی دوست ندارن اون کار و و ادامه ندادن و گفت مخاد خودش مستقل از پدرش باشه.
در مورد هر کاری که میخواد بگنه خیلی وسواس طور عمل میکنه، مثلا میخواد درس بخونه تابستون، میشینه کلی برنامه میریزه واسه ثانیه ثانیه ولی به مرحله عمل نمیرسه برنامه هاش، و ازین مدل هاست که اگه پنج دقیقه از برنامه اش جا بمونه، کل برنامه رواونروز انجامنمیده ومیگه از فردا.
یکم ازین بابت نگرانم که تنبل نباشه.
راستی ایشون23 سالشونه و من 24
ممنونم از پاسخ تون
خانوم نصری حتی من فکره خودکشی هم کردم و حتی از خداهم نا امید شدم ناگفته نماند من با همسرم دوسال رابطه داشتیم من مرد رابطه بودم اون زن به جایی که من ناز کنم اون ناز میکرد من عاشقش بودم حتی بهم خیانتم کرد با من بود با صد نفره دیگم بود اما باهاش موندم و اونقدر بهش محبت کردم و التماسش کردم و هرچی اون گفت همون بود که اومد باهام ازدواج کرد اونم با ناز و عشوه و پدر و مادرشم هزارتا ناز و عشوه کردن و شوهرمم همچیو به پدر و مادرش میگه حتی مساعل جنسیمون رو شادی هامون قهرامون حرفامون همچیو به پدر و مادرش میگه و خیلی مسخرم میکنه خیلی بهش میگم دوستت دارم میگه عه نه بابا برو گمشو برمیگرده اینو میگه ?
اگه درک میکنید که چقدر ادم میشکنه وقتی شوهرش میگه وقتم با ارزشه برای توهه بی ارزش نمیخوام بزارم تو بی ارزشی اگه درک میکنید چقدر درد داره مادر شوهرت به شوهرت بگه چی بپوش شوهرت برای خوشحالی مادرش بهت صدتا فحش بده و تحقیرت کنه شوهرت همه محبتاشو به مادر شوهرت بکنه و برای نیاز جنسیش بیاد سمتت
اما بازم تو عاشقش باشی و بخوایش و ندونی چیکار کنی شبا همش گریه کنی فکر کنی بخوای بمیری
اگه اینارو درک میکنید جوابمو بدید چیکار کنم زندگیمو دوس دارم تورو قران بگید
سلام خانم نصری عزیز من 24سالمه و 3ماهه با یک اقا اشنا شدم اولش صحبتی از ازدواج نبود تا اینکه بعد از سه ماه بهش گفتم اگر میخوای با خانواده بیا جلو اونم به خانوادش گفت و مادرش اومد خونه ما همه چیز داشت خیلی خوب پیش میرفت تا اینکه قرار شد دو روز بعد بیان نشون بیارن ما تو این مدت هیچ مشکلی باهم نداشتیم و هیچ بحثی بینمون نبود از همه لحاظ پسر ایده ال و خانواده با اصالتی داشت تا اینکه یه شب قبل از مراسم که بیان نشون بیارن این اقا اتفاقی همکلاس دوران راهنمایش رو که 5سال پیش با من در ارتباط بود میبینه و میفهمه که با من قراره نامزد کنه و به اصرار یه دوست دیگشون که همیشه همراه ما بیرون بود همکلاسیش میاد همه ی رابطمون رو با جزعیات برای طرفم تعریف میکنه و اونم نامزدی رو کنسل کرد و گفت تو دو راهی گیر کردم نمیدونم چیکار کنم و حسابی شکاک و دو دل شد تا جایی که از من میپرسید کل گذشتت رو باید واسم تعریف کنی تا اینکه واسه سه هفته رفت پیش داداشش دبی که راهنماییش کنه یکم اروم بشه و بتونه درست تصمیم بگیره من یه شب بهانه گیر شدم و از روی دلتنگی بهش گفتم چرا رفتی و منو تنها گذاشتی زودتر برگرد و اونم گفت باید تحملت رو ببری بالا بعدها هم ممکنه کاری واسم پیش بیادو تنهایی مسافرت برم اگر تو بخوای محدودم کنی ازدواج نمیکنم داداشمم گفته اگر احتیاج نداری ازدواج نکن و خلاصه بحثمون بالا گرفت سر یه حرفای بچه گانه و خنده دار کلا پسری هست که کافیه یه حرف رو جابه جا بگی و اشتباهی بکنی سریع همونو میگیره و از کاه کوه میسازه و فکر میکنه پس بدرد هم نمیخوریم من اون شب به خاطر حرفاش خیلی عصبی شدم و گفتم دیگه تموم .دوهفته گذشت خبری ازش نشد منم رفتم تهرون دو هفته تفریح و مرتب استوری های شاد میزاشتم و منتظر بودم یه پی ام بده و نداد... برگشتم شهرمون خودمو نگرفتم بهش پیام دادم خیلییی سرد و خشک جوابم داد بعد از چند روز قرار شد فقط واسه دوستی فعلا ادامه بدیم و گفت من فعلا قصد ازدواج ندارم من هم پیش خودم گفتم چون یه مدت ازش دور بودم سرد شده و به مرور دوباره درست میشه از این حرفا بگذرم خیلی پسر خوب و دلسوزی هست منم گفتم حداقل به عنوان یه دوست کنارم باشه و کمکم کنه یا اخرش باهم اکی میشیم اگرم نشد تو این مدت اگر خواستگار داشتم دیگه رد نمیکنم و بعش فکر میکنم البته اون صمیمیت قبل هنوز بینمون هست و از کنار هم بودن ارامش میگیریم .فقط از این ناراحتم سر کوچکترین موضوع قعر میکنه و جلو نمیاد و یکم غیر منتطق و بچه گونه رفتار میکنه و همین خیلی منو عصبی میکنه خیلی ها میگن حیفه پسر خوبیه از دستش نده درشت میشه... حرف بقیه هم خیلی واسش مهمه?
منم پکیج شمارو گرفتم شاید بتونم جذب خودم کنم البته من خیلی واسش خوبم اما اون مصمم نیست و جنم نداره ترس داره از اینکه ازدواج کنه یکی بیاد حرف دیگه ای از من بزنه تورو خدا اگر راهم اشتباس راهنماییم کنین خانم نصری ممنون از پاسختون❤️