من تو یه خانواده خیلی مشکل دار بزرگ شدم.
مادرم فوبیای ترس از دعوا داشته و فوق العاده افسرده و پر از استرس هست.
و پدرم یه مرد خیلی دیکتاتور و افسرده و عصبی و بد اخلاق هست.
به طوری که جز یکی دوتا از فامیل هیچ کس با ما رفت و امد نمیکنه.
و وقتی ما بچهاشون خاستیم تغییر کنیم و زندگیمون رو تغییر بدیم و از این افسردگی بیرون بیام با برخورد شدید پدر و مادرمون روبه رو میشیم.
جوری که اونا اصلا نمیزارن ما از خونه بیرون بریم چون ارامششون بهم میریزه.
من از پدرم خیلی میترسم و از اونجا که سه سال پیش برادرم رو کشت میترسم باهاش تنها باشم.
نمیتونم با هیچ کس ارتباط برقرار کنم فوق العاده اعتماد به نفسم پایینه.
همه ی خواهر برادرام افسردگی شدید داریم.
مخصوصا از وقتی چهل روز بعد از قتل برادرم پدرم از زندان ازاد شد و داره با ما زندگی میکنه مشکلاتمون بیشترم شده.
پدرم از بچهاش متنفره و هیچ حس دوست داشتنی بینمون وجود نداره. چون دوست داشتن رو از پدر یا مادرمون یاد نگرفتیم، من نمیدونم الان برای نجات خودم چیکار باید بکنم.
لطفا کمکم کنید
لطفا پیش از ارسال نظر و یا پاسخ، خلاصه قوانین زیر را مطالعه کنید:
لطفا حتما به صورت فارسی بنویسید و از کیبورد فارسی استفاده کنید.
نظراتی که شامل الفاظ رکیک و توهین آمیز و بحث های سیاسی و قومیتی باشد منتشر نمی شوند و حذف می شوند.
مطالب مهم قبل از ایجاد سوال را بخوانید:
سلام عزیزم ببین این مشکل از گذشته ها بوده همین که میبینی هس و تغییرش دست شما ها هست آهنگ توخونه بزارید و حال وهوای خونه جو خونه تغییر بدید دم نوش دم کنید آرامش خونه رو بیشتر کنید دعوا توخونه رو کمتر کنید رعایت کنید مواظب لحن حرف زدنتون باشید و مواظب پدر ومادرتون باشید بدبدبد بدهم باشن باز چیزای خوب خوب هم دارن مثل اینکه امنیت خونه شماهستن که کسی جرعت نکنه طرف خانوادشون دست درازی کنه ومخارج خانه راتهیه میکنن ولی اینم بگن شاید پدرمادرتون واقعا مشکل اعصاب داشتا باشن شما درک کنید این روزاهم میاد میگذره
عزیزم سعی کنید شما عکس اونا باشید نذارید اونا حال شمارو بد کنن شما تو خونه حال اونا خوب کنید قرار نیست فقط بیرون برید و یاد بگیرید با همین مبایلم که دستتونه میتونید کلی رفتار یاد بگیرید و انجام بدید کاری کنید بهتون اطمینان پیدا کنن که وقتی بیرون میرید بهم نریزن و کم کم. با مدیریت بیشترش کنید
عزیزم پدر من به تازگی فوت شده اخلاقای زیاد خوبی نداشت ولی آلان حاضرم تمام دنیامو بدم یه بار دیگه بیبنمش بهش بگم که دوستش دارم دستاشو ببوسم وقتی زنده بود بهش محبت نکردیم چون اخلاقای بدی داشت ولی الان میگم که کاش یه فرصت از طرف خدابهمون داده می شد که ایندفعه باعشق زندگی کنیم دیگه هیچ کدوم از رفتارهاش برامون بدنبود قابل حضم بود در موقعیت نیستم ولی میدونم پدرومادر نمیتونن ذاتا بد باشند رجوع کن به قلبت وباعشق زندگی کن