کلوپ دانشجویان نامزدی هدفمند

سلام خانم نصری! بنده پکیج شما رو دقیق 1سال پیش تهیه کردم از استرالیا در دوره ی نامزدی رسمی با کسی که دوسش نداشتم بودم وقتی این پکیج رو دیدم تصمیم گرفتم از ایشون جدا شم که هیچ عیبی نداشتند اما واقعا دوستشون نداشتم به خودم 2 سال ونیم زمان دادم اما نتونستم عاشق شون بشم حتی برای 1ساعت! قوانین زندگیم و شخصیتم با صحبت های شما زمانی که اولین بار پکیج شما رو میدیدم خیلی هم خوانی داشت یک ماه بعد از بهم زدن رابطه ام با نامزدی که دوسش نداشتم و هیچ ارتباطی حتی تلفنی باهاش نداشتم با شخص دیگری در مجازی آشنا شدم و از لحاظ قیافه واقعا مورد دلخواه بنده بود باهام آشنا شدیم و من اهمیتی نمیدادم به داشتن یک ارتباط جدید و غیر رسمی اما ایشون خیلی مصمم بودن برای یک رابطه رسمی و ازم درخواست میکردن که به خانواده معرفی کنم چون متوجه شده بودند که من قبل ایشون با کسی ارتباطی حتی در حد تلفنی نداشتم و یک دختر اجتماعی هستم و پاک و مذهبی و از خانواده مذهبی! بعد 1ونیم ماه متوجه شدم که ایشون 7ونیم سال با یک دختر سونی وهابی دوست بودن و خانواده هاشون باخبر بودن اما خانواده ایشون اجازه ازدواج نمیدادن و ایشون هم بعد 5 سال اهمیتی به ازدواج با دختره نمیداده و اون دختر هم چندین بار خیانت کرده بود تا که آخرین بار متوجه شده بود خودش! و همینطور فهمیدم ایشون مشروب میخورن و اهل نماز هم نیستند خیلی اذیت شدم و به روحیه ام آسیب دیده شد از طرفی هرچقدر ایشون رو جواب رد میدادم ایشون نمیرفتند و مصمم تر میشدن بعد 3ماه همدیگرو ملاقات کردیم و هرچی من میگفتم ایشون کوش میدادن حتی گفتم روزه بگیر امسال گرفتن! اما گذشته ی ایشون هم چنان آزار دهنده بود چون میگفتم کسی که 7 سال با کسی بوده امکان داره عشق و ازدواج دوباره بیشتر براش جذاب باشه و به همین دلیل خیلی بهشون گیر میدادم چون ترس داشتم! و خودم هم از کارها و حرفام خوشم نمیومد اما بازم بخاطر ترس انجام میدادم در طول رابطه پکیج شما رو 2 الی 3 بار مرور کردم و حرف گذشته رو تموم کردم اما متاسفانه به حرف های شما و قوانین و ارزش های زندگی خودم دیگه اعتنایی نکردم و بعد 5 ماه از رابطه زیر یک سقف شدیم چون جشن تولدم بود و ارتباط جنسی شروع شد در حد معاشقه و یکبار دیگه هم برای دومین بار که آخرین ملاقات ما بود و بعد ایشون رفتند مسافرت دیدن خانواده شون بعد 10 سال و نه عکسی میفرستادن و مسج کم من خیلی ترسیده بودم و بیشتر فشار میاوردم و تهدید به رفتن و حرف های اینکه نامردی رو میزدم و خب کارم خوب نبود و موقعی هم که برگشتند مشغول کار شدن و هروقت میخواستی همدیگرو ببینیم دعوا میکردم چرا جواب مسج منو نمیدی و اینا و گیر میدادم به گذشته اش فکر میکردم این رفتار ها از گذشته میاد! در حالیکه متوجه شدم گذشته شون اصلا براشون ارزشی نداره و خانواده ایشون در موقعیت بدی در کشور اندونزی به سر میبرند و نیاز به رسیدگی از طرف ایشون داشتند و خب بعد 3 ماه تولد ایشون شد و تصمیم گرفتیم جشن بگیریم و بهشون اعلام کردم که دیگه قصد ندارم ارتباط جسمانی داشته باشم ایشون براشون زیاد مهم نبود اما بازم اگه میداشتم خوشحال می‌شد خب مرده و خب بازم طبق معمول دعوا از طرف من چرا شب بیرون موندی و چرا دیر جواب میدی در حالیکه بعدش مشخص می‌شد ایشون همیشه از قبل با من هماهنگ میکردن همه چی رو ولی من خیلی حساس، وابسته شده بودم چون ما هر شب حرف میزدیم 3 ساعت و بعداینکه ارتباط های جسمی شروع شد کمتر شد و کار ایشون هم شروع شد و زیاد شد... ما از 8 ماه پیش برنامه ریخته بودیم که من ایشون رو با مامانم رو به رو کنم در یک سفر ولی چون مطمئن نبودیم ایشون عزم سفر به پیش خانواده شون رو دوباره کردن ولی من مامانم رو آوردم مسافرت و البته 2ماه قبلش هم به مامانم گفته بودم من با پسری در ارتباط ام که شغل اش و زندگیش اینه و کل اعضای خانواده ایشون هم از وجود من با خبر اند! اما ایشون رفتن سفر و یک شب قبل رفتن به سفر شون من دوباره دعوا کرده بودم چرا ایشون رفتن night club و خداحافظی اینا طبق معمول و ایشون اصلا جواب بنده رو ندادن و ناراحت شدن و اصلا هیچی نگفتن و من خیلی خیلی مسج میفرستادم 30 تا در یک 1 ساعت و هرچی میگفتم برای نودم این کارا خیلی تعجب اور بود اما فک میکردم با فرستادن مسج و زنگ زدن وگفتن این حرفا درست میشه اما مامانم فهمید که ناراحتم دعوا کرد و برگشتم خونه به بابات میگم و خودت باید باهاش حرف بزنی درمورد همه چی! از طرفی من رابطه ام این بود وضعیت و الان کلا ایشون منو بلاک کردن از تمام پیج های مجازی و متوجه شدم از ترس هم منو فالوو نمیکنند چون عکس مشروب و bar رو پست کردند! اما کلا الان با هم حرف زدیم و گفتم که مامانم الان همه چی رو داره جدی میگیره و میگه به بابات میگم ایشون میگن من هنوزم روی حرفم هستم و برگشتم سریع همه چی رو درست میکنم اما واقعا دوستشون دارم و ایشون هم منو اما خودم رابطه مو خراب کردم و مثل قبل که باید به همدیگر آلویت بدیم نمیدیم و ایشون زیاد به حرفم توجه نمیکنه میگه همش گیر میدی و وقتی هم به حرفت گوش میدم بازم گیر میدی و قهر میکنی! دوس دارم راهنماییم کنید! واقعا به کمک نیاز دارم!

اهااا پس يني من خودم براي حضوري رفتن ب شهر ايشون تلاش نكنم ايشونه ك بابد بياد اينجا.ممنون از راهنماييتون?

مررسي از پاسخگوييتون?خب الان شما ميگين اين سوالو از خودم بپرسم ك ظاهرش اونجوري ك دلم ميخواد نباشه خب من عكساي ايشونو ديدم يني هم خودش برام زياد فرستاده هم تو صفه هاي مجازيش هس.و ازين نظر اكيه.ايشونم عكساي منو ديدن،و اينكه ميگين اگه هدفشون فقط دوستي باشه،خب بلخره هروقت از هدف ارتباط منظور وقتي حضوري همو ببينيم حرف بسه تقريبا مشخص ميشه فك ميكنم.ولي در اين خصوص ك شما ميگين بايد اول تلاش كنم براي قرار حضوري يني چيكار كنم من بهش پيشنهاد حضوري ديدن رو بدم؟درواقع رفتن ب شهري ك ايشون هس براي من سخ نيس ولي چيزي ك هس اول بابد ببينم ايشون تمايل داره خودش يا نه؟؟اينو چطوري بابد بفهمم؟اثن من چون دخترم اين درسته ك من پيشنهاد حضوري ديدنو بدم؟؟من ي بار ب دنباال اينكه خودش چنباري گفته بود ك هروقت اين طرفا اومدي حتما همو ببينيمو بهم خبر بدي ي بار غير مستقيم گفتم ايشونم گفتن اره خيلي خوبه ولي فلا ك برفو بارونو راستس من ازين جملش ناراحت شدم چون احساس كردم برفو بارون دليل مسخره اي بود ك ايشون بيان كرد?و اين رو هم ميدونم ك توي حضوري ايشون بيشتر متوجه رفتاراي من ميشن و همينطور من.

سلام ببخشيد من فك ميكنم من درپيام قبلي ب دليل اينكه ميخواستم فشرده ي شناخت كلي از خودم تو يه پيام بدم نتونستم ك منظورمو خوب برسونم من اثن منظورم اين نبود ك همون اول اول فقط ب ازدواج فك ميكنم مسلما اول هررابطه اي شناخت اخلاقو رفتار ادم هاست درصورت تفاهم ازدواحه.من سوال اصليم اينه ك چطوري با فردي ك فلا حدود ي ماه و نيم ارتباط مجازي داريم ارتباط اشناييه حدودا صميمي نه كاملا،و هنوز حضوري همو نديديم يني چنباري از طرف ايشون گفته شده ب دليل اينكه شهر ديگه اي هستن همو اونجا ببينيم اما هنوز ميسر نشده البته بيشتر ب اين خاطر ك هنوز فك ميكنم درحد تعارف بوده اون چنبار?حالاچطوري بشه رابطرو ب سمت جدي بودن و هدفدار بودن رسوند؟منظور بابد ازش پرسيدع شه ك ارتباط منوتو براي چيه؟هدفش چيه؟يا نه بابد صبر كرد تا خودش بپرسه وبگه؟؟لازم نيس من رفتار خاصي انجام بدم براي روشن شدن هدف ارتباط؟هدف ك ميكم همون اول ازدواج نيس اولش هدف براي اشناييه بيشتره.واينرو هم بگم ارنباط مجازي ما ب علت يه ارنباطو قرارداده كاري بود اون اول بعدس ارتباط نسبتا صميمانه از سمت ايشون شروع شد .من فك ميكنم ارتباط حضوري تاثير بيشتري داره در هدفدار بودن ارتباط ولي خب بابد ي دعوت جدي و نه تعارف از سمت ايشون باشه??

سلام طرحواره ٧-٨باز نميشه

سلام فايل طرحوازه ٧باز نميشه؟!

سلام عزيزم
منم يه كاربرم نه مشاور صرفا يه نظره
كمك خانواده ها يني نبودن استقلال و ازدست دادن هويت مردانه ب مرور زمان واونوقته ك شما بايد بشي مرد و تلاشگر و ايشون يه تحصيلكرده بيكار

سلام.من ٢٣سالمه تا الان وارد رابطه ي عاطفي با كسي نشدم ب خاطر اينكه تا قبل دانشگاه ك ب چيزي جز درس فك نميكردم از دانشگاه ب بعد هم ازكسايي ك پيشنهادات رابطه عاطفي ميدادن خوشم نميومد و ب نوعي فقط يك طرفه از سمت اونا بود،تو دانشگاه فقط ي نفر بود ك از بقيه پيشنهاداتي ك بهم شده بود به نظرم بهتر اومد بعد از مدتي ك ابراز اخساسات كرد پيشنهاد دوستي جدي داد منم قبول كردم اما درست بعد از دوروز بهم گف ك چون گذشته داشته و هنوز گذشته شو نتونسته فراموش كنه و ازونجايي ك من رابطه اي رو تجربه نكرده بودم گف تو حيفيو اينا و بعد اون با وجود ناراحتيه من چون همو ميديديم ارتباط عاديو جاست فرندي رو داشتيم.بعد دانشگاه هم از طريق اينستا با فردي اشنا شدم ك قبلا حضوري هم تو محيط كار ديده بوديم همو حدود دوماهو نيم پي در پي حرف ميزد يكي دوبار هم حضوري همو ديديم ولي يهويي ارتباطشو ب صفر رسوند.درست در همين زمان ك ازاين اقا خبري نشد ب خاطر يه مسله كاري باپسري اشنا شدم البته درفضاي مجازي حدودا ي ماهيي ميشه ك ايشونم پي درپي حرف ميزنه و گاها ابراز احساسات ميكنه اما هنوز حرف جدي ازش نديدم طبق گفته خودش قراره همو جايي ببينيم اما هنوز مشخص نشده دقيقا كي حالا باتوجه ب اينكه اين اقا شرايط ظاهري و كليه ذهنيه منو داره دوس دارم بدونم چ كار يا رفتاريو بايد داشته باشم تا بتونم اين رابطه رو از حالت سطحي ب جدي بكشم و ازونجايي ك همه از ظاهر من تعريف ميكنن برام سواله ك پس چرا هنوز نتونستم با فرد مورد دلخواهم يه رابطه جدي داشته باشم و شخصيتم ازونايي نيس ك ب رابطه واسه ي سرگرمي و وقت گذروني نگا كنم اصلا واسه همين تاحالا وارد رابطه عاطفي نشدم لطفا بگين بابد چيكار كنم دررابطه با جدي شدن رابطم با اين فرد جديدي ك اشنا شدم. كلا هم علاقه و اعتقادي ب ازدواج سنتي ندارم

سلام. وقتتون بخیر در رابطه با پیام قبلی که مورد خیانت همسرم را مطرح کردم گفتین دلیل و منشا خیانت را بفهمید چیه؟ از کجا بفهمم؟ چطوری؟ از خود شوهرمم که میپرسم میگه تو توی زندگی من هیچ چیزی کم نذاشتی دوستتم دارم از همه چیزم راضی هستم! من چطوری علت اصلی و واقعی این خیانت بفهمم؟؟؟؟؟؟ البته با این خانم قبل از ازدواج با من در رابطه بوده حدود 2 سال. میگه رابطه خیلی کمتر شده ولی نتونستم کاتش کنم. و میگه من با این خانم بودم واسه رفع تنهایی و هیچ وقت واسه ازدواج نخواستمش و هیچ وقت دوستش نداشتم در صورتی که در پیام هایی که بهش داده خیلی حرف های احساسی بهش زده! به نظرتون من پافشاری روی رفتن این منشی از شرکتش بکنم ؟؟؟؟؟؟؟ این منشی 10 سال که تو این شرکت کار میکنه و کلید داره! پیش مشاور هم رفتیم بهم گفت شش ماه بهش فرصت بده که جبران کنه ولی بازم اگر تمامش نکرد و به رابطه برگشت اقدام واسه طلاق بکن !!!!!!! :( نظر شمام همین؟!؟!؟ من از جایی که عقدم و عروسیم نزدیک اصلا نمیدونم عروسی کنم یا عقب بندازم؟؟؟؟؟؟ ممنون میشم راهنماییم کنید.

سلام من 4ماه نامزدکردم ولی هنوزهیچ حسی بهش ندارم واسم زیادوقت نمیزاره درحد3ساعت فقط.باهم اصلانمیریم بیرون شام یاناهاربخوریم.هرپنچ شنبه جمعه همش لواسان میره بامامانش اینا.چندباربهش گفتم واسه منم وقت بزار.اصلاگوش نمیده میگه خونه مادرم اینجاهست .ولی خونه مادرش تهرانه. مامانی هم هست.ازاینجایی فهمیدم همش به حرف مادرش گوش میده بامادرش مشورت میگیره.هربارمیریم بیرون یامادرش یاخواهرش زنگ میزنن چندبار. میگه تازنده هستم مامانمومیبرم میارمش.توهم نمیخوای بیای بمون خونه .درموردسکس باهاش صحبت کردم فقط میگه هفته ی یه باراونم 5یا10دقیقه .راستش من تودوراهی بدجوری گیرکردم بعداون داستان من یه دوست پسرهم دارم خیلی دوسش دارم خیلی میخوایم هموهمش چه توبیداری چه توخواب به فکرش هستم ازیادم نرفته بیرون.بانامزدم احساس غریبگی میکنم .دوس پسرم میخوادبیادخواستگاریم.ولی خانوادم میگن تانیامده خواستگاری تونبایدازنامزدت جدابشی .ازاون ورهم خیلی دوست دارم ازدواج کنم ومیخوام باعشقم ازدواج کنم.ممنون میشم راهنمایم کنید

سلام خسته نباشید لطفا راهنماییم کنید سوالمو مطرح کردم ولی کسی پاسخگو نبود. ممنونم.

سلام خسته نباشيد
همسر من خيلي يكدنده ست و حرف حرف خودشه.
وقتي خودش يه تجربه اي داشته فقط همون رو درست ميدونه حتي بدون منطق، وقتي بهش ميگم من تو اينترنت خوندم كه اينطور نيست و يه دليل علمي بيار فقط عصباني ميشه و تحقيرم ميكنه كه تو از كجاي مغزت استفاده ميكني?
از اين اخلاقش متنفرم.اينكه ميگه عقل نداري، يا ميگه از مغزت استفاده نميكني.
نميدونم چطور برخورد كنم واقعا، اين حرفاش انقد روم تاثير ميذاره كه براي مدتي ازش بدم مياد حتي?
فك ميكنه فقط اون درست ميگه.فقط افرادي كه اطراف اونن درست ميگن
دلم ميخواد ازش دور باشم، ١٠ روز مونده به عروسيمون و من خيلي حس بدي دارم، خيلي
همش فكر ميكنم من چطور ميخوام تا آخر عمر اينجوري تحقير شم و حرفم پشيزي حساب نشه و دووم بيارم

ایشون موقع صحبت کردن برای چند ساعت حرفو قطع میکنن.بدون خداحافظی .الان یک روز شده ک جواب ندادن.چکار باید انجام بدم.فقط یک پیام دادم ک نگرانم.باز جواب ندادن.ولی میبینم تو اینستاشون پست گزاشتن

سلام خانم یعقوبی عزیز... ممنونم از راهنماییتون. فقط یه مسأله ای که هست ما رابطه ی عاطفیمون خیلی گرمه. راجب هر مسأله ای میتونیم باهم حرف بزنیم و بحث کنیم. بعضی مواقع خودم هم نمیدونم با این مسأله مشکل داشته باشم یا نه...نمیدونم چطوری بفهمم ک براش عادت شده یا نه؟ خیلی مسأله ی پیچیده ایه. ایشون میگن که بلاخره تو محیط کار همچین روابطی پیش میاد. هم برای من هم ایشون. میگفت ک منم ( ینی ایشون) باید ب بنده اعتماد کامل داشته باشم ک تو محیط کار با کسهای دیگ در ارتباط باشم . و باید اون موج اعتماد بینمون برقرار باشه و گرنه من هم قبول بعضی مسائل ب عنوان یک مرد برام سخته. برام توضیح دادن ک جای نگرانی نیست. من این کارهارو برای پیشرفت کارم میکنم و اهدافی ک تو آینده دارم ب هدف روابط اجتماعی بالا. چون بعدا میخوان ک برای انتخابات شورای شهر و...شرکت کنن...
ازتون میخوام ک دوباره راهنماییم کنید ب کمک راهنمایی های شما باهاشون صحبت کردم الان چه عکس العملی نشون بدم خوبه؟

سلام وقت بخیر من با یه اقایی دوست هستم فعلا رابطه ی عاطفیی شکل نگرفته
یه مدت همش صحبت میکردیم پیام میداد خیلی خوب همه چی داشت پیش میرفت .
و اینکه دوست دختر،سابق این اقا تو اینستا بهم دایرکت داد و یه استوریه عاشقونه ک خود دختره گذاشته بودش برام فرستاد
پسره اصلا دختره رو فالو نداره و استوری هارو نمیبینه
من بهش گفتم ک همچین اتفاقی افتاده
و پرسیدم ک میشناسی گفت ک اره مشتریمه اخه اون اقا کافه داره و اینکه من دیدم دختره اومد کافه و اینکه اصلا صحبت نکردن با هم و سمت دختره نرفت
الان یه مدته سرد شده خیلی کمتر پیام
میده
نمیدونم بخاطر،این موضوع یا چیز،دیگه ایه
گفتم بهش،بگم بعد اون قضیه حس،میکنم عوض شدی و اینا
ولی گفتم هی بحثشو پیش نکشم و فکرشو درگیر اون نکنم.
میخوام باهاش صحبت کنم و بپرسم ازش ک چی شده و اگه چیزی،شده به من بگه و
اینکه اصلا اگه چیزی،شده مشکلش با من هست یا نه
نمیدونم حرفامو سوالمو چطور مطرح کنم و بهش بگم لطفا راهنماییم کنین.