عضو هیئت مدیره سازمان مردم نهاد خانواده موفق با همکاری استانداری تهران با هدف تحکیم بنیان خانواده
فعالیت در حوزه بالا بردن آمار ازدواج و پایین آوردن آمار طلاق
دارای 8سال سابقه ی مطبوعاتی و فرهنگی
مدیر روابط عمومی مجله روانشناسی شادکامی
مدیر اجرایی انتشارات فریور
عضو سرای روزنامه نگاران کشور
من دوبار تو زندگیم طلاق گرفتم و الان ازدواج سوم من هست
ازدواج اولم با صلاحدید روانشناس جدا شدیم و دومین عقد من با بهونه های الکی منو معلق نگه داشتن ...و منو مجبور به طلاق کردن
به دلیل اینکه طلاق گرفتهبودم همه جوره منو تحت فشار میذاشتن
الان که ازدواج سوم من هست دارم بدترین روزای زندگیمو میگذرونم ...و یه بچه چهار ماهه دارم
همسرم بینهایت دهن بین...در حالی که مادرش نذاشت روز زایمان بیاد بیمارستان دنبال من و وقتی هم که خانوادم منو اوردن خونمون ..مادر شوهرم درخونمو روم قفل کرد و رفت ... وقتی که من هشت ماهه باردار بودم. ببخبر از همه جا تا مادر شوهر وخواهر شوهرم دنبال وکیل ودادگاه بودن که منو طلاق بدن
الان چهار ماهه من خونهپدرم هستم
وهمسرم دنبال من نیومده ...و حتی با اینکه همه فامیل گفتن بچتو میاریم ببینش میگفت نمیخام ببینمش...حالا رفته شکایتمو کرده که بچشو قانونی ببینه.
و حتی سه روز بعداز زایمانم حمله کردن خونمون با چاقو ...و فحش های رکیک که طلاهایی که پسرمون خریده باید پس بدی
شهر ما کوچیکه...و کل شهر خبردار شدن ودرواقع با این کاراشون آبرویی نذاشتن برا ما
من واقعا موندم چیکار کنم
شرایطم بینهایت سخته
من يه دختر ٣١ ساله هستم
٦ماه پيش با يك مرد مطلقه ٣٧ ساله كه برادر دوستم بود و سالها رفتو امد داشتيم وارد يك رابطه عاطفي شديم اوايل ارتباطمون خيلي عالي بود
يكي از دوستان ايشون كه يك خانم متاهل هستند و دوست همسر سابق اين اقا هم هستند كه بعد از جدايي ايشون رابطشون با اين اقا قطع نشد به هر راهي باعث حساسيت در من شدند و همين حساسيت در نهايت به جدايي ما از هم ختم شد
ما الان يه ماهه از هم جدا شديم و اين خانم تمام تلاششونو ميكنن كه ارتباط بين من و خانواده دوستم كلا قطع شه
من اين اقارو دوست دارم
و فكر ميكنم اين علاقه دو طرفه هست
ولي اين اقا در ظاهر تحت تاثير اين خانم هستند
شما چه توصيه اي به من ميكنيد
موضوعی که مطرح کردید را نمیتوان با یک جمله پاسخ دارد.
برای آگاهی بیشتری از خودتان پیشنهاد میکنیم دوره زنان باهوش را شرکت کنید.
چنانچه علاقمند به تهیه این دوره بودید میتوانید با شماره تماس 02188915004 ارتباط برقرار کنید.
پیروز باشید
من پنج سال پیش از همسرم جداشدم .حدود دوسال هست با اقایی اشنا شدم که از هر لحاظ عالی هستند و من هم برا اوشون از هرلحاظ به گفته خودشون خوب هستم. هرزمان بحث اینده و ازدواج پیش میاد میگن توکل به خدا ولی چون قبلا من ازدواج داشتم انچنان موافق ازدواج نیست. به نظرتون باید همچنان به این سبک که عقد موقت هستم ادامه بدم یا خیر.خانواده ها درجریان هستند.
من در حال شناخت قبل از ازدواج و نامزدی هستم حدودا 3 ماهه و مرد مقابلم به خودش اجازه داد به بدن من دست بزنه و برای چندمین باره که اینکارو کرده و میگه تو همسر آیندمی
و من واقعا ناراحتم از این موضوع
که چرا باید اتفاق بیوفته
و عذر خواهی میکنه اما مجدد انجام میده
و من نمیدونم چه عکس العملی باید نشون بدم
این رابطمون قطع کنم تا جدی تر نشده؟
من 2 ساله که ازدواج کردم و یک سال و نیمه که عروسی کردیم و توی خونه خودمون زندگی میکنیم.ازدواجمون سنتی بوده و دوران اشنایی نداشتیم. من 26 و همسرم 27 ساله هستیم. من همسرم رو خیلی دوست دارم ولی از اول ازدواج تا به الان 99 درصد دعواهامون بخاطر خانوادش هست چون انتظارات زیادی از تک پسرشون دارن و اسم دخالت هاشون هم میزارن دلسوزی.و همسرم به شدت به مادرش وابسته هست به اصرار بردمش پیش روان شناس مارو معرفی کردن به یه روانکاو ایشون هم گفتن همسرم عقده مادر داره.هر وقت که دوتایی میریم بیرون یا با خانواده من هستیم تمام فکرش پیش مادرشه و همیشه فکر میکنه که براش کم گذاشته در صورتی که اصلا این طور نیست چون تمام مخارج ازدواجمون رو همسرم و پدر من متقبل شدن و خانواده همسرم اعتقاد نداشتن که برای پسرشون خرج کنن ولی بعد از ازدواج چندین بار ازمون پول گرفتن و برنگردوندن.مادرشوهرم جلو همسرم قربون من میره ولی وقتی من نیستم پشت من بدگویی میکنه پیشش و همسرم رو نسبت به من بدبین میکنه من تابحال بهشون حرفی نزدم یا کوچکترین بی احترامی نکردم ولی حال خودم خیلی بده خیلی از شبا با گریه میخوابم. پیش مشاور که رفتیم قرار شد یه مدت رفت و امد ها کم بشه تا زندگی خودمون به ارامش برسه ولی الان نزدیک یک ماهه همسرم بهم اصرار میکنه که باید رفت امد ها مثل قبل بشه یعنی حداقل 3 بار در هفته بریم خونشون ولی حتی دیدن اونا عذابم میده یاد تحقیر ها و توهین هایی میافتم که به خودم و خانوادم گفتن ادم های مغروری هستن در صورتی که هم از نظر فرهنگی و هم مالی پایین تر از خانواده من هستن.قبل از ازدواج هم همه از خانواده شون بد میگفتن ولی میگفتن پسرشون خیلی خوبه در صورتی که بیرون ظاهر خوبی داره.همسرم قدرت نه گفتن به خانواده ش رو نداره و نمیتونه خشمش رو کنترل کنه هر بحثی که ما داریم حداقل2 روز طول میکشه.منم ادم زودرنج و مهر طلبی هستم همیشه برای این که همسرمو راضی نگه دارم برخلاف میل باطنیم کوتاه میام و این اذیتم میکنه. همسرم میگه تورو بیشتر از هر کس دیگه ای دوست دارم اما اگه کوچکترین نارضایتی توی زندگی داشته باشه فحش میده و تحقیر توهین میکنه و میگه باید از هم جداشیم بعد که اروم شد میگه چون میدونم دوسم داری گفتم که برات ناز کنم در جواب این کاراش سعی میکنم ارومش کنم ولی وقتی میبینم اروم نمیشه گریه میکنم گاهی هم از شدت ناراحتی و دردی که دارم به خودم اسیب میرسونم.7ماهه که پیش روانشناس میریم ولی الان میبینم دوباره سر جای اولم هستم شاید 5 درصد بهتر شده باشه ولی دیگه همسرم راضی نمیشه که ادامه بدیم به من میگه تو بیمارروانی هستی خودتو درمان کن.حرفاش و کاراش ازارم میده بعد میگه دوستت دارم.منم دارم افسرده میشم نمیدونم باید چیکار کنم لطفا کمکم کنید. فروردین امسال هم من رفتم خونه پدرم چون میخواستیم جداشیم اومد با اصرار منو و خانواده م رو راضی کرد که اخلاقشو درست میکنه من برگردم خونه ولی بعد یه مدت که خودشو کنترل کرد دوباره اخلاقش برگشته یه روز میشه مثل فرشته ها یه روز با حرفها و کاراش ادمو له میکنه. من اعتماد به نفسم خیلی کم شده.توی این 7 ماه با خانواده ها رفت و امد نکردیم جز این اواخر که همسرم 3 بار اومد خونه پدرم الان از این ناراحته که چرا من نمیرم خونشون در صورتی که قبل برگشتنم بهم قول داده بود دیگه هیچ وقت مجبورم نکنه که برم خونشون و منم گفته بودم هر وقت خواستی خودت برو من نمیام اون موقع قبول کرده بود ولی الان میگه باید بیای.خانواده ش مخصوصا مادرش خیلی بهش وابسته هست چون با شوهر خودش رابطه ی خیلی خوبی نداره و پسرش براش جای همسرش هم بوده و الان برای هر دوشون سخت شده ازدواج ما چون خیلی به هم وابسته ن. و این اذیتم میکنه که همیشه نظر اونا مقدم به نظر منه و حق اعتراض ندارم. من تا الان سعی کردم که اوضاع رو با کمک مشاوره حل کنم ولی نتیجه ی قابل قبولی نگرفتم و میدونم با این شرایط نمیتونم ادامه بدم نمیدونم باید چیکار کنم یعنی ممکنه یه روزی همسرم نظر من براش مهم باشه و وابستگی به مادرش براش کم بشه. از طرفی هر وقت که دو تا خواهراش که راه دور زندگی میکنن بهش زنگ میزنن سفارش مادرشونو میکنن و پدرش هم ادم منطقی نیست و اهل رفیق بازی و شراب هست و مادرش هم همیشه یا دکتر پوست میره یا استخر و یا باشگاه و فقط به فکر رسیدگی به خودشه و پس اندازی ندارن چون هردوشون توی خرج کردن مدیریت ندارن و همیشه از ما پول میخوان و اعتقادشون این نیست که برگردونن. همسرم هم چند بار با حرفاش متوجه هم کرده که ما باید جهیزیه ی خواهرش رو تهیه کنیم. خانواده همسرم چند تا ملک دارن ولی ازشون استفاده نمیکنن و یا یکی شون رو نمیفروشن تا مخارج ازدواج بچه هاشون رو بدن. مادرشوهرم قبلا گفته بود که تمام املاک به اسم منه و برای منه و کسی حق دخالت و فروش اونارو نداره. منم پس انداز میکنم برای این که از اینجا بریم یه شهر دیگه ولی فایده ای نداره.چون همسرم میده به خانوادش و میگه اونا ندارن.
نمیدونم از این زندگی بیام بیرون یا ممکنه که اوضاع تغییر کنه ولی با این شرایط نمیتونم زندگی کنم.
ببخشید متنم طولانی شد.
من نزديك يكسال بود كه با آقايي خيلي متخص و خانواده دار و تحصيلكرده آشنا شده بودم.
چندروز پيش بعد از يك مسافرت ٢ هفته اَي تصميم گرفتم رابطه ام رو باهاشون بهم بزنم. البته چند ماهي بود به اين موضوع فكر ميكردم. به من ميگفت دوستم داره ولي براي ازدواج هنوز مطمئن نيست. در دوران مسافرت خلق تنگي زيادي ميكرد، سر هر چيزي بيخودي بهونه ميوورد و بد صحبت ميكرد. گاهي بلد با لحن بد صحبت ميكرد. انگار از من طلب كاره. كنارش ولي خوب چمدون منو برام حمل ميكرد و حتي ساعتها پاي منو روي پاي خودش ميذاشت بدون اعتراض كه من بتونم تو هواپيما بخوابم. خودش راحت نبود و تو پرواز خوابش نميبرد. گفتم كه بگم اين كاراهاي خوب رو هم ميكرده. ولي بداخلاق بود درطول سفر.
وقتي برگشتيم من گفتم من نميتونم و ميخوام اين رابطه تموم بشه. و اون نخواست كه ادامه بده ولي گفت كه بابت رفتار بدش متاسف هست و يه سري ناراحتيهاي قبلي باعث اين برخورد و رفتارش بوده.
من الان تو فكر رفتم كه آيا زود تصميم گرفتم؟ يا كار درستي كردم؟
بازم از شما پریسا جون و کادر خوبتون کمال تشکر دارم و آرزوی موفقیت دوزافزونتون و دارم
متاسفانه من دیر شما را پیدا کردم و سی دی هاتون را دیدم
من با یک آقایی که رسما امدن خواستگاری 8 ماه نامزد بودیم اولش همه چیز خیلی عالی و اون مشتاق که زودتر بریم سر خونه و زندگی ولی بعد کم کم هی گفت فقط صبر کن بدون اینکه دلیل صبرکردن معلوم باشه و بگه و حتی من خسته شدم و خواستم تکلیفم روشن و تمومش کنم نگذاشت و دوباره گفت یه زمان کوتاه دیگه صبر کن که در همین حین یکی از دوستانش یک تهمت غلط مربوط به گذشته به من زد بدون اینکه ثابت بشه درست یا غلط بودن ،تمومش کرد و گفت ذهن من خراب شده و تمام تلاش و اصرار منم بی فایده ،حتی نگذاشت این قضیه ثابت و روشن بشه .
بهرحال بعد از چند ماه خودش امد و شروع کرد رابطه را ولی نه مثل قبل ،بقول شما فقط زنگ تفریح
من شدیدا عاشق این مرد هستم و کورکورانه از همه چی گذشتم و ایشون هم همیشه و حتی الانم میگه منم دوستت دارم و هیچ مشکلی با تو ندارم فقط این حرفا را نمیتونم هضم کنم .در واقع بهانه مودبانه...
اما من باید اعتراف کنم که بعد از دیدن سی دی های شما فهمیدم مشکل از من بود و خودم خرابش کردم و بقول شما اون جذابیت واسه ازدواجش از بین رفت بخاطر عشق و محبت زیادی ،همون چسبندگی و وابستگی شدید که ایشون متوجه شدند که همه زندگی من شدند و واقعا اعتماد به نفسم را ازدست کاملا دادم و بقدری داغون شدم که هنوز بعد از 11 ماه داغم باز تازه ست و باز دوستش دارم و منتظرم هرلحظه برگرده?من بدون هیچ خواسته و قید و شرطی همه چیزش را قبول کردم و ایشون هم کوتاهی نکردن و هیچ کاری واسه من اصلا نکردن در این دوران ولی من نمیدونم چرا نمیخوام این حماقت را تموم و باور کنم
این بلاتکلیفی و انتظار بیهوده تمام افسار زندگیم را از هم پاشیده و بقدری افسرده و حال خرابم که هیچی آرومم نمیکنه متاسفانه
کاشکی زودتر با شما آشنا میشدم شما یکی از جذابترین و باهوش ترین زنانی هستید که یه فرد را چندین ساعت متوالی میخکوب صحبتهاتون میکنید
فقط ممنونم و یه دنیا سپاس
موفق باشید
وقتي بعد از ٧ ماه آشنايي طرفم راجع به مهريه صحبت كرد گفتم اعتقادي به مهريه ندارم اما هديه اي به من بده مثل ٣ دانگ خانه يا هر چيزي كه خودت صلاح ميدوني به عنوان پشتوانه اي براي آينده اما عكس العمل بينهايت بدي كرد و گفت تو براي تيغيدن اومدي و اصلا نميخواي زندگي كني تو كَلّاش هستي، نه سكه اي در نظر ميگيرم و نه ريالي به نامت ميزنم و منو تنها گزاشت و رفت
چه كار كنم؟