نام کاربر
به پسر عموم نگفتم که قبلا عقد کرده بودم و الان که فهمیده همه چی خراب شد
دسته بندی: سوالات قبل از ازدواج
#دروغ_گفتن #رابطه_آشنایی
سلام
من سال نود عقد شدم راضی نبودم به ازدواج بعد از دوماه جدا شدم گذشت و تقریبا یک سال پیش با پسر عموم وارد رابطه شدم دقیقا زمانیکه بیمار شدم و شیمی درمانی میشدم.
ولی الان خوبم، توی این مدت با هم خوب بودیم هر دو گذشته ی همو قبول کردیم ولی من فقط بهش گفته بودم من صیغه محرمیت خوندم نگفتم عقد شدیم.
نمیدونم حالا ترس از دست داشتنش داشتم یا می ترسیدم بگم بالاخره ده روز پیش بهش گفتم تنها حرفی که بهم زد گفت برو به خانوادت الان بگو من تازه به پسر عموم گفتم عقد کردم.
گفتم میخوای چکار کنی گفت خبرت میدم بعد از یه روز بهم پی ام داد من چون برام مهمی باهات ادامه میدم ولی هیچوقت دیگه من به تو تنها تعلق ندارم شاید هم بعدا ازدواج مجدد داشته باشم.
این موضوع هم به خانوادم نمیگم چون میدونم ناراحت میشن خودت دیگه انتخاب کن تو نمیخواستی منو از دست بدی بهم نگفتی پس به خواسته ی منم احترام بذار فکراتو کن. ده روزه من گفتم نمیتونم و باهم حرف نمی زنیم شب و روزم شده گریه.
قرار بود بیان خواستگاری ولی با این اتفاقا هیچ خبری نیست دیگه ،
الان من باید چکار کنم تو رو خدا بهم کمک کنید دارم دیوونه میشم.
فکر میکردم ناراحتیهام تموم شده دیگه ولی تازه شروع شده.
لطفا بهم راه حل بدید با هیچکی هم نمیتونم حرف بزنم.
من سال نود عقد شدم راضی نبودم به ازدواج بعد از دوماه جدا شدم گذشت و تقریبا یک سال پیش با پسر عموم وارد رابطه شدم دقیقا زمانیکه بیمار شدم و شیمی درمانی میشدم.
ولی الان خوبم، توی این مدت با هم خوب بودیم هر دو گذشته ی همو قبول کردیم ولی من فقط بهش گفته بودم من صیغه محرمیت خوندم نگفتم عقد شدیم.
نمیدونم حالا ترس از دست داشتنش داشتم یا می ترسیدم بگم بالاخره ده روز پیش بهش گفتم تنها حرفی که بهم زد گفت برو به خانوادت الان بگو من تازه به پسر عموم گفتم عقد کردم.
گفتم میخوای چکار کنی گفت خبرت میدم بعد از یه روز بهم پی ام داد من چون برام مهمی باهات ادامه میدم ولی هیچوقت دیگه من به تو تنها تعلق ندارم شاید هم بعدا ازدواج مجدد داشته باشم.
این موضوع هم به خانوادم نمیگم چون میدونم ناراحت میشن خودت دیگه انتخاب کن تو نمیخواستی منو از دست بدی بهم نگفتی پس به خواسته ی منم احترام بذار فکراتو کن. ده روزه من گفتم نمیتونم و باهم حرف نمی زنیم شب و روزم شده گریه.
قرار بود بیان خواستگاری ولی با این اتفاقا هیچ خبری نیست دیگه ،
الان من باید چکار کنم تو رو خدا بهم کمک کنید دارم دیوونه میشم.
فکر میکردم ناراحتیهام تموم شده دیگه ولی تازه شروع شده.
لطفا بهم راه حل بدید با هیچکی هم نمیتونم حرف بزنم.
لطفا پیش از ارسال نظر و یا پاسخ، خلاصه قوانین زیر را مطالعه کنید:
لطفا حتما به صورت فارسی بنویسید و از کیبورد فارسی استفاده کنید.
نظراتی که شامل الفاظ رکیک و توهین آمیز و بحث های سیاسی و قومیتی باشد منتشر نمی شوند و حذف می شوند.
مطالب مهم قبل از ایجاد سوال را بخوانید:
رز قرمز
خب صیغه با عقد چه فرقی داره ! جاتون یک تعهد دو ماهه براتون داشته. از نظرم ایشون به هر دلیل دیگه ای شاید اصلا ، نمیخوان و شاید به نوعی چون فامیل هستید نمیتونن به راحتی تمام کنن شما حتما حرف های خودتون و حرفهایی که به شما زده ، به خانواده خودتون و ایشون حتما اطلاع بدید و بگید حتما ک شما درک نمیکنید منظورشون رو از این حرف ک تعهدی به شما نخواهند داشت!
پاسخ
4 سال پیش