کلوپ دانشجویان نامزدی هدفمند

سلام.من مهسا هستم.27 سالمه چهره واندام قشنگی دارم تحصیلات ماشین خونواده عالی وشغل ابرومند دارم اخلاقام جوری هست ک واقعا همه دوسم دارن.ی مشکل دارم ک بابتش خیلی غصه میخورم واینه ک همیشه خیلییی زیاد مردهای متاهل یا کسانی ک جداشدند عاشق من میشن وپیگیر ازدواج بامنن.پسرهای مجرد اطرافم واقعا بامن خوبن بامن راحتن دوسم دارن و ازمن خوششون میاد ومیخوان ک بامن دوست باشن فقط اما ازدواج نه.من هم بابت این مساله واقعا عذاب میکشم چون نمیدونم گیر کارم چیه وگرنه ب شدت مشتاق تغییرم.لطفا کمکم کنین

خانم نصرى امكانش هست يه برنامه در مورد 0 تيپ شخصيتى (اناگرام) بذاريد. من دو سه مورد خواستگار داشتم كه جلسه اول در مورد اين موضوع با من صحبت كردن و ديدم توى شناخت آدمها خيلى مهمه. ممنون ميشم ?

سلام .من نمیخوام اسمم دیده بشه لطفا . اگه هم دیده میخواد بشه ف.ج باشه میفهمم سوال منه .
من چهار ماهه نامزد کردم . دوران آشناییمون پنچ چهار ماه زیر نظر خانواده هامون بود. من آخرهاش حس کردم نامزد من داره خیانت میکنه و با کس دیگه ک دوست صمیمی من هستش در ارتباطه . و همیشه همزمان باهم ان و آفلاین میشدن .من یه روز قبل عقدم فوری رفتم پیش مشاوره ک از قبل منو میشناخت رفتم .همه چیزو گفتم بهش مو به مو که این همزمان چت میکنن و در یه زمان به دفعات مختلف باهم ان و اف میشن. گفت اینا دلیل بر خیانت نمیشه تو سوء ظن پیدا کردی همه الان اینجوریی هستن . بعدش گفتم اخه بعضی حرفهاش و رفتارهاش هم درست حرفهای دوستم هستش وکلی مشابه رفتاری . بلاخره من خودمو متقاعد کردم که من شکاکم و دلیل نمیشه پای کس دیگه باشه . قبلش به پسره هم گفتم روش آوردم که انکار کردش ن اینجوریی نیست و فلان . حتی روی مهریه هم میخواست بزاره بره ولی نرفت و موند ازدواج کردش و بعدا گفت چون قول داده بودم و تعهد رو حرفم موندم و همچنین از روی ترحم و دلسوزی باهات ازدواج کردم . بلاخره گذشت ما ازدواج کردیم .چند هفته خوب وخوب بودیم ولی بعد دو سه هفته باز رفتارش عوض شد باز روز از نو شروع شد وباز آن و آف شدن . من باز مطرح کردم ولی اینبار مستقیم نه . قسم خورد و فلان کسی نیست باز من قبول کردم ولی از درون داغون اخه با چشام می دیدم آخه ولی باز نتونستم ثابت کنم و ساکت شدم چند بارم تعقیب کردم نتونستم جایی برسونم . باز خوب شد رابطمون چون عید بود ما چند روز رفتیم مسافرت و خوش گذشت و عالی بود همه چیز تا اینکه از سیزده باز شروع کرد به بدرفتارهاش و بهونه های الکی دعوا بندازه بخاطر حرف جاری و این و اون که عاملش من فکر میکنم همون دختره بودش . بعد چند روز بگو و مگوو ده روز بدون اینکه پیامی بده و حرفی قطع رابطه کردیم اینجا واقعن هر دو تصمیم ب طلاق گرفته بودیم اونم رفته بود پیش وکیل منم ولی باز آشتی کردیم و رابطمون ادامه دادیم من اولا خودم تنهایی میرفتم پیش مشاوره شاید مشکل و مسله از طرف من باشه من هر چقدر کوتاهتر می اومدم اون پررو تر و گستاخ تر رفتار میکردش ولی اینبار دیدم نمیشه هر دو باهم رفتیم پیش مشاوره و تست دادیم و بعدش باز مشاوره ی دیگه رفتیم ک اینبار خدارو شکر این مشاوره مورد تایید نامزدم قرار واقع شد . تو این مدت رفتارهامون خوب شده بود و آقامون رفتارش درست شده بود و یکم تغییر رفتار داده بود و اینم بگم منم چشمو ب خیلی چیزا با هزار سختی و درد بستم و نادیده گرفتم تا اینکه امروز باز به بهونه ی دعوا راه انداخت خیلی خوب خوب بود قربون صدقه ام میرفت نمیدونم تا عرض یه نیم ساعتی چی شد قاط زد و باز هرچی از دهنش اومد گفت و بداخلاقی و بهونه ش هم این بود تو چرا واتس آپ هستی و فلان . بگو دختره هم تو این هستش و نمیدونم با اون دعواش شده بود چی کلا جوابمو ندادش و حتی شب بخیر هم نگفتش . صبح هم زنگ میزنم بیدارش میکنم همیشه رد تماس میده اینبار اینکارو هم نکردش هیچ پیام هم نداد بیدارم .
من یکی دو ساعت بعدش تماس گرفتم ک احوالپرسی کنم باز اعصبانی شدش و داد و بیداد کرد و منم همیشه آروم رفتار میکنم گوشی رو هم قطع نمیکنم ک دعوا نشه و بهونه از طرف من نشه ‌. بعدش گفت میرم بیرون معلوم نبود کوجا میخواست بره .بعدش همش پشت خطی داشت پشت سرهم منو قطع میکرد اونو جواب بده بعد ک با من حرف میزدش باز پشت خطی و با من با داد وبیداد حرف زد و گفت معده ام باز بهم خورده و منو یکی دو ساعت بی خیال شو منم گفتم چشم ولی نگرانتم و اخرش هم گفت شب تولد دعوتیم اماده میشی میام دنبالت . خانم نصری بخدا موندم چکار کنم بخدا هرچی تو دوره ها میگی انجام میدم من همشو تقریبا گرفتم ولی باز در مقابل این کم میارم و موندم واقعن چ جور رفتار کنم حرف بزنم و چکار کنم دخترا از سرش بزنه بیرون و یه چیز مهم ک هستش هرموقع میخوام بپرسم کی هستش و با کی حرف میزنی رک و راحت میگه دوست دخترمه . والا موندم چکار کمکم لطفا راهنماییم کنید من فقط مشکلم این دوستمه که شده ویرانگر زندگیم و هیچ مدرکی هم ندارم ثابت کنم فقط میسوزم و میسازم و بار دیگه هم بگه دوست دخترمه در جوابش چی بگم . خیلی ناراحت و داغونم تحمل بی احترامی بی شخصیتی رو ندارم . سپاسگزارم

با سلام
روزتون بخیر
من یک مسإله پیچیده دارم که نمیدونم چجوری حلش کنم. من سال قبل دانشجو یک شهر دیگه بودم و با استادی در دانشگاهمون اشنا شدم. البته ایشون استاد من نبودن و فقط من چند دفعه برای کار پایان نامم پیش ایشون رفتم. از شخصیت ایشون خوشم اومد و دوست داشتم بیشتر باهاشون اشنا بشن. این رو هم من متوجه شدم که ایشون هم به من توجه داشتن ولی از اونجایی که من یک مقدار در این مسایل غرورم واسم خیلی مهمه سعی میکردم خودم رو نسبت بهشون بی توجه نشون بدم.الان هم که من برگشتم به شهر خودم از ایشون دور شدم و تنها راه ارتباطی ما اینستاگرم هستش. زمینه کاری ما هم اصلا مشابه نیست که بتونم از این طریق با ایشون رابطه برقرار کنم. در ضمن ایشون هم مغرور هستن و شروع کننده نیستن. میخواستم ازتون راهنمایی بگیرم چجوری میتونم با ایشون رابطه برقرار کنم چون موضوع مشترکی هم اصلا نداریم که بشه صحبت کرد.
با تشکر

سلام
وقتتون بخیر
ممنون از برنامه عالی تون پریسا جون
من 24سالمه و با فردی هم سن خودم در دوره آشنایی هستم.
پریسا جون شما گفته بودید در دوران آشنایی نباید خودت به مرد عرضه کنی و مسائل جنسی داشته باشی ما این موارد در رابطه نداریم. فقط بوسیدن رو داریم توی رابطه مون،میخواستم بدونم این کار اشتباهه و اگه اشتباه هست من چطور باید این کار انجام ندم یعنی چطور یکدفعه عوض بشم و این کار نکنم و به طرف مقابل چه دیالوگ و حرف هایی بزنم که تاثیر مطلوبی داشته باشه.

سلام پریسا جون
وقتتون بخیر
ممنون از برنامه عالی تون
عزیزم من حدود هشت ماه با یک آقایی در پروسه آشنایی هستم و قبلا حدود سه سال فقط باهاشون همکار بودم ولی الان حدود هشت ماه هست رابطه مون عاطفی شده،ایشون آدم خوبی هست ولی مساله ای که وجود داره خانواده ها هنوز در جریان نیستن من الان واقعا سردرگم شدم و نمیدونم چیکار کنم.توی این مدت ما حتی یک بار هم باهم بحث و دعوا نداشتیم کلا رابطه مون خیلی رابطه خوبیه. یعنی خودشون که همش به من میگن تو واقعا زن زندگی هستی و این که میگه راستای فکری من و تو خیلی نزدیکه، از اون جایی که خیلی آدم ساده ای هست همه چی به من میگه مثلا اون دفعه به من گفت که یعنی از اول آشنایی میگفت که من از دبیرستان میخواستم که با چند تا دختر دوست بشم ولی وجدانم رضایت نداده و هیچ وقت برای این کار اقدام نکردم و این موضوع هنوز در ضمیر ناخودآگاه من هست و هیچ برنامه ریزی براش ندارم فقط همیشه تو فکرم بوده ولی وجدانم هیچ وقت بهم اجازه این کار نمیده. ولی وقتی این حرف میزنن من به شدت فکرم درگیر میشه.میخواستم باهاتون مشورت کنم که در این زمینه بهترین راه حل چیه و آیا این حرفی که میزنن به چه دلیل هست.
ممنون از توجه تون

سلام پریسای عزیز نمیدونم میخونید یا نه چون قبلا یه سوال پرسیدم جوابشو ندیدم البته اون موقع که سوال پرسیدم هنوز کامل فایلا رو ندیده بودم چنددقیقه پیش آخرین فایل رو هم دیدم خیلی جاها خیلی حالم بد شد یه جاهایی خیلی حسرت خوردم که چرا زودتر با شما آشنا نشدم در کل میخواستم بگم عالییی بود خیلی راضی هستم و خداروشکر میکنم و خیلییی دوستون دارم واقعا از ته دل براتون آرزوی سلامتی دارم درکنار همسر وپسرتون.ویه سوال داشتم میخواستم بدونم اگه رو خودم کارکنم وهمه قوانین رو یاد بگیرم آیا میتونم یه رابطه خراب شده رو درست کنم ؟میدونم اشتباه کردم.ممنون میشم جواب بدین یا به صورت فایل توی کانالتون قرار بدین

سلام من24 سن دارم و اهل کرمان هستم با اقایی که 29 سال سن دارد و اهل استان ایلام میاشد و کرد هستند جون باهم هم رشته بودیم و کارشناسی خودمان یک رشته گرفتیم و همکار میبا شیم در استانهای خودمان جدا گانه بصورت قرادادی مشغول بکار هستیم و قصد خواندن ارشد داریم ایشان یکبار خودشان و یکبار هم با خانوادهی خود برای اشنایی و خواستگاری امدن من پدر و مادرم کارمندند . ایشان پدرمادرشان سنشان بالاست و فارسی بلد نیستند همه یه غیر از دو برادر به غیر خود ایشان و خواهر دارن که مجرد هست و نمیگذارد این برادرها ازداوج کنند به گویی جای مادرشان هست و نمیگذار اینها ازداوج کنند مانع ازداوج هست این اقا به نوعی گیر کرده اند و نمیگذارد ما انجا بریم نمیدانم کار ایشان استان کرمانشاه هست و به ایشان گفتم که سهم خود را بگیرن و باهم ازداوج کنیم ولی ایشان چون بخاطر برار خود که ناشنوا هست و وابسته و کمک به خانواده نمیتواند ما از لحاظ قیافه مذهبی اخلاقی حتی سیاسی بهم میخوریم ایشان پسر پاکی هستند ولی جدیدا به دلیل فشارهای روانی خواهرش برای ازداوج منکر خدا و حتی میخواهم تنها باشم و هیچ کس کنارم نباشه مشکل ایشان فقط خواهر هست و بقیه موافقند حتی گفته دست به خودکشی هم میزنم خود من هم به حتی به خودکشی گهگاهی فکر میکنم چون به نوعی میتوانیم با هم پیشرفت کنیم ولی کارم ازدست میدهم انجا برم ولی دو سال طرح دارم به دلیل رشتم پیرا پزشکی میباشد و شغل ازاد هستم و یا طرح انجا اجرا نسده است احتمالا کل ایران اجرا شود . ولی چون هم در خاتواده خودم تک دخترم و کسی نیست و حمایت عاطفی در خاتواده نشدم از طرف پدرم . کسی هم دوستس دارم اینطوری شده . و این اقا در حال حاضر الان سه چهار روزه که ارتباطش با من قطع کرده . نمیدانم چکار کنم از بی ثباتی این اقا میترسن و اینکه نمیخواهد احترام خانوادش ازدست بدهد ولی خیلی اخلاقهاش خوب هست در کل . ممنون میشم راهنماییم کنید

سلام و خسته نباشید
من با هر کسی اشنا میشم بخاطره تنهایی خودم به شخص وابسته میشم و در نهایت همه با من کات میکنن چیکار کنم بخاطز فرار از تنهایی خودم به کسی پناه نبرم

سلام من با هر کسی که اشنا میشم اون منو ول میکنه و من بخاطره تنهایی خودم خیلی وابسته میشم چیکار کنم بخاطز فرار از تنهایی به کسی پناه نبرم

سلام پریسای عزیز من 28سالمه چندسال پیش با یک اقایی که 4سال ازخودم کوچکتر هستن در ارتباط بودم یه دوره خیلی طولانی با هم کات بودیم چون درباره ازدواج که صحبت کردم فهمیدم قصدشون ازدواج نیست الان یه مدت دوباره آشتی کردیم البته قهرواشتی کلا زیاد داریم با هم چون ایشون خیلی زود رنج هستن وسر هرچیزی قهرمیکنن.این مدتی که برگشتن از احساسشون چیزی نگفتن ولی چندبار گفتن که اگه شرایطشون جور بشه قصدشون ازدواجه بهم گفت کی بهتر از تو گفت دوست ندارم وعده الکی بهت بدم ولی من اول باید کارم جور بشه به قول خودش دنبال یه سری کارهاست.خیلی وقتا هم خبری ازش نمیشه وخودم زنگ میزنم حالشو میپرسم چندبارم باهم رفتیم بیرون خیلی عصبی شده وگفته خاک برسرمن که اونقدر وضع مالیم خوب نیست که ببرمت بهترین رستورانا وبیشتر وقتا عصبیه.واحساس میکنم با خودش درگیره .خانم نصریه عزیز من هنوز کامل اموزشهاتون رو ندیدم ولی تا اینجا فهمیدم بعضی وقتا خیلی حالت چسبندگی داشتم وباعث شدم دورتر بشه ازم.راستش از یک طرف چون سنم ازایشون بیشتره نگران بالا رفتن سنم هستم و ازیه طرف دیگه احساس ودلبستگیم بهشون خیلی زیاده تومدتی که باهم کات بودیم که 3سال بود همه فکرم پیشش بود خواستگارای زیادی داشتم تا یه مرحله ای پیش میرفتم باهاشون بعد میدیدم همه فکرم یه جای دیگه هست وجواب رد میدادم.چندین بار هم به خواست خودم کمک مالی بهش کردم ولی خودش میگه دنبال یه سری کارهاست و به زودی شرایطش خوب میشه ولی چون احساسشو نشون نمیده میترسم به حرفاش عمل نکنه ممنون میشم راهنماییم کنید

با عرض سلام و خسته نباشید
****پریسا عزیزم تشکر ویژه به خاطر تلاشای شبانه روزیت برای قدرتمند کردن هرچه بیشتر ما خانوما*****
من دوره نامزدی هدفمند رو خریداری کردم و تا الان 9 قسمتشو گوش دادم، راستش من فکر میکنم که تو 50% مواردش مشکل دارم، متنها نمیدونم چطوری برای تغییر این مسائلو اولویت بندی کنم؟ سعی میکنم روزانه روند پیشرفتشونو چک کنم، اما نمیدونم که اولویت بندی صحیح باید بر چه اساسی باشه؟، میشه کمکم کنین؟ مواردی من تا به الان توش تا حدودی ضعف دارم، مربوط به قوانین 1/2/3/5/6/10/12/13/15/16/17/18/24/27/28/30/31/40/41/42/43
با تشکر

سلام پریسای عزیز من 28سالمه چندساله با اقایی که 4سال از خودم کوچکتر در ارتباطم قهرو آشتی زیاد داشتیم چون خیلی زودرنجن وسرکوچیکترین چیز ناراحت میشن.یه مدت طولانی هم کات بودیم چون فهمیدم قصدشون ازدواج نیست تو این مدت خواستگارای زیادی داشتم ولی تو ذهنم خود به خود مقایسه میکردم وجواب رد میدادم با اینکه نسبت به این آقا موقعیت های بهتری داشتن .توهین مدت نتونستم فراموشش کنم از نظر احساسی.الان یه مدته برگشته با اینکه باز قهرو آشتی زیاد میکنیم شرایط خوبی از نظر مالی برای ازدواج نداره ولی چند بار بهم گفته الکی نمیخوام بهت قول بدم ولی شرایطم اوکی بشه قصدم ازدواجه کی بهتر ازتو برای من ولی بازم احساسشو نشون نمیده خیلی وقتا هیچ خبری ازش نیست وخودم زنگ میزنم حالشو میپرسم کلا حس میکنم خیلی سردرگمه اخه کار درستی نداره خیلی ایده ال هستن چندبارم که رفتیم بیرون اشکمو درآورده وهربار گفته خاک برسرمن که اونقدر وضعیت مالیم خوب نیست ببرمت بهترین رستورانا.البته الان به قول خودش داره یه کارایی میکنه برای وضعیت کاریش .خانم نصری عزیز اموزشاتون روهنوز کامل ندیدم ولی تا جایی که دیدم فهمیدم چه اشتباهاتی داشتم مثلا یه جاهایی که خبری ازش نبود حالت چسبندگی بهش پیدا کردم اونم بیشتر ازم دور میشه...با همه این چیزایی که گفتم از یک طرف از انتظار خسته شدم چون چند سال ازم کوچیکتره نگران بالا رفتن سنم هستم از یه طرف دیگه خیلی احساسم بهش زیاده لطفا راهنماییم کنید

سلام پریسای عزیز من 28سالمه چندساله با اقایی که 4سال از خودم کوچکتر در ارتباطم قهرو آشتی زیاد داشتیم چون خیلی زودرنجن وسرکوچیکترین چیز ناراحت میشن.یه مدت طولانی هم کات بودیم چون فهمیدم قصدشون ازدواج نیست تو این مدت خواستگارای زیادی داشتم ولی تو ذهنم خود به خود مقایسه میکردم وجواب رد میدادم با اینکه نسبت به این آقا موقعیت های بهتری داشتن .توهین مدت نتونستم فراموشش کنم از نظر احساسی.الان یه مدته برگشته با اینکه باز قهرو آشتی زیاد میکنیم شرایط خوبی از نظر مالی برای ازدواج نداره ولی چند بار بهم گفته الکی نمیخوام بهت قول بدم ولی شرایطم اوکی بشه قصدم ازدواجه کی بهتر ازتو برای من ولی بازم احساسشو نشون نمیده خیلی وقتا هیچ خبری ازش نیست وخودم زنگ میزنم حالشو میپرسم کلا حس میکنم خیلی سردرگمه اخه کار درستی نداره خیلی ایده ال هستن چندبارم که رفتیم بیرون اشکمو درآورده وهربار گفته خاک برسرمن که اونقدر وضعیت مالیم خوب نیست ببرمت بهترین رستورانا.البته الان به قول خودش داره یه کارایی میکنه برای وضعیت کاریش .خانم نصری عزیز اموزشاتون روهنوز کامل ندیدم ولی تا جایی که دیدم فهمیدم چه اشتباهاتی داشتم مثلا یه جاهایی که خبری ازش نبود حالت چسبندگی بهش پیدا کردم اونم بیشتر ازم دور میشه...با همه این چیزایی که گفتم از یک طرف از انتظار خسته شدم چون چند سال ازم کوچیکتره نگران بالا رفتن سنم هستم از یه طرف دیگه خیلی احساسم بهش زیاده لطفا راهنماییم کنید