به من اطلاع بده!

با کلیک بر روی "Allow" از تخفیف ها و پیام های سایت مطلع شوید.
user-avatar
نام کاربر

سردوراهی موندم جدا شم یا نه

#موندن_یا_رفتن #طلاق
1 1613 4 سال پیش
سلام
خدمت خانوم نصری عزیز وهمکاران وخانومای عزیز اپلیکیشن
من چهارده سالگی به خواست پدرو مادرم با پسرعمم ازدواج کردم وهیچی بلد نبودم حتی صحبت کردن با جنس مخالف من نمیدونستم باید چه رفتاری از خودم نشون بدم همسرم مرد توداری بود ولی کاملا عصبی و بد اخلاق البته فقط با من چون از اطرافیات که میپرسیدم میگفتن فوق العاده مرد اروم و مهربونیه از لحاظ تامین نیاز برای بچه ها کم نمیذاره ولی برای من اگر بخوام چیزی تهیه کنم بعدش انقدر بهم میگه تا کلا پشیمون میشم از خریدم و منت گذاشتن!

خلاصه خیلی مشکلات داشتیم و داریم دست بزن فحاشی بی حرمتی حدودا دوماه بعد نامزدیم کلا کارشو از دست داد و حتی هنوز اونو تقصیر من میذاره من با کمک پدرم دستشو گرفتیم دوباره کار رو شروع کرد من چهارده سال بیشتر نداشتم ولی براش جنگیدم دوباره اقای خودش شد دو تا فرزند اوردم انقدر جلوی بچه ها دعوا کردیم که تصمیم به جدایی گرفتم توافقی.

البته چندین بار تو گروه های مختلط بود و به خانوما مشاوره میداد منم خیلی ناراحت شدم و گفتم تو حوصله منو نداری نبایدم حوصله هیچ چتی رو داشته باشی!
گفت از تنهایی میرم وگرنه نیازی ندارم و دعوا بیشتر و بیشتر شد و توافقی جدا شدیم سه ماه جدا شدم و پرستار بهزیستی شدم تا با خانوادم درگیر نشم برای برگشتن.
بچه هارو هم برده بود و من به خاطر دوری از بچه ها از بچه های بهزیستی پرستاری میکردم تا اروم بشم و با اصرار خودش و خانواده مجددبرگشتم و بچه سومم هم باردار شدم .
دوساله از برگشتم میگذره و طعنه هایی که هیچ وقت تمام نمیشه ودوباره مشکلات و دست بزن هاش شروع شدن من حتی همه چی رو بخشیدم تا جدا شدم.
ولی جدایی اول میگه رفتی دیگه هیچ ارزشی برام نداری مثل تف سر بالایی سیزده سال شیر دادی بعد زدی زیرش همه ریخت دیگه نمیتونم هیچ حسی و محبتی بهت داشته باشم.
انقدر محبت میکنم انقدر باهاش خوب رفتار میکنم ولی اصلا به چشمش نمیاد فقط تو گذشته هست و اونا رو به رخم میکشه من همه چی رو فراموش کردم و از نو شروع کردم ولی ایشون نه دوباره با خواست خودش رفتیم برای جدایی!

حتی منو از شهر خودم اورد شهر خودشون اینجا انقدر عذابم داد و خانوادشم باهام رفتار خوبی ندارن چون خودش باهام رفتار خوبی نداره،
الان این همه رو گفتم تا برسم به اینجای داستان زندگیم تمامی کارهای طلاقم رو دنبال کردم الان همه چی حکم هم اومده و همه تو محضره تا شاهد ببریم و تمام.
تو این گیرو دار سردرد های بدی داشت شوهرم سیگار و مشروبم مصرف میکنه مشروب تفریحی ولی سیگار خیلی زیاد گفتم ی دکتر برو شاید برای سیگاره رفت و مشخص شد توده تو سرش هست و باید حتما عمل بشه و دکتر بهش گفت تمام رفتارهات به خاطر همینه خودش.

این غده یا توده ده پانزده ساله که هست حالا از روی انسانیت نمیخوام تنهاش بذارم ولی از ی لحاظم خودش میگه من نیازی به تو ندارم!
اصلا نمیخواد باور کنه که منم هستم اصلا هیچی به چشمش نمیاد به نظرتون باید برم و همه چیرو بذارم و خودمو نجات بدم؟
یا بمونم و با ادم بی احساس؟
که حتی اسمم صدا نمیکنه زندگی کنم من بیشتر جداییم به خاطر بچه هامه تا تو جنگ و دعوا نباشن، هرچی هم صحبت های انگیزشی میذارم میگه اینا رو خودت گوش کن.
کلا دیگه نمیدونم چیکار کنم حتی خواستم برگه هارو از محضر بگیرم بازم دودل بودم...
لطفا پیش از ارسال نظر و یا پاسخ، خلاصه قوانین زیر را مطالعه کنید:
لطفا حتما به صورت فارسی بنویسید و از کیبورد فارسی استفاده کنید.
نظراتی که شامل الفاظ رکیک و توهین آمیز و بحث های سیاسی و قومیتی باشد منتشر نمی شوند و حذف می شوند.
نظراتی که شامل تبلیغ به صورت لینک، نام شرکت، اشخاص خاص باشند منتشر نمی شوند.
شما میتوانید تجربه خودتان را از یک موضوع را به صورت نظر در اینجا درج کنید، و یا میتوانید از تجربه دیگران استفاده کنید.
نام و نام خانوادگی من را به دیگران نمایش نده
یوسف(مهدیار)جانشکار هرزندی

قدیما میگن زیر سرت بلند شده؟(آقا رو میگم)ولی من به اصطلاح واقعی روانی میگم زیر ذهنش بلند شده.اون یه سری عقلانیت ... و عقایدهایی داشته/که البته تو جامعه هم هست/که مال خودش نبوده و نیست که حتما تدریس خانواده بوده که در درون واقعی خودش قبول نداشته ولی در ذهن اجتماعیش چرا.دلیل همین هم که با بیرون (اجتماع)رابطه ی خوبی داشته،همین بوده و لی العان درون واقعیشو پیدا کرده. من هم جای تو بودم باهاش هم پیمان میشدم. تمام

پاسخ 4 سال پیش