به من اطلاع بده!

با کلیک بر روی "Allow" از تخفیف ها و پیام های سایت مطلع شوید.
user-avatar
نام کاربر

با مادر شوهرم ارتباط بدی دارم

#دخالت_مادرشوهر #مادر_شوهر
2 2211 4 سال پیش
من مادرشوهرم خیلی ادم مزخرفیه شوهرش مریضه و شوهر من تک بچس.
از اوایل عقدمون تو‌ تمام مسائل من و تصمیمات زندگیم دخالت می کرد و بعد بین منو شوهرم اختلاف می نداخت.
یکبار مارو تنها نذاشت.
من شهر دیگه زندگی می کردم هر بار با پسرش اونجا میومد و هر بار از سمت خودش تو خونه ما مهمون دعوا میکرد به تمام وسایلم دست میزد و غذا میخورد و میگفت پسرم بریم فلان جا بگردیم.
بارها بهش گفتم نیا حتی ولی با پرویی ب من میگفت من پسرمو تنها جایی نمیفرستم. فک میکرد ازدواج یعنی اینکه من هم میام و برا منم تعیین تکلیف می کنه.
ب من میگفت باید با من تو یه آپارتمان باشی حتی گاهی میگفت دو تا اتاق بهتون میدم اینجا بمونید. همه حرفاشو در غالب جدی و شوخی میزد ک اگه پسرش طرفداری کنه به هدفش رسیده اگه نه بگه نه من شوخی کردم.
در صورتی که قبل از ازدواج ما مدام می گفت ک من همه چیز بهتون میدم.
بعد عقد خیلی اذیت بودم از دستش و مدام دخالت می کرد و می گفت ک باید ۴ سال دیگه عقد بمونید.
یبار ک اومد خونه مادرم تو شهرمون من با شوهرم دعوام شد سر این و این پرید وسط و من موهاشو گرفتم. اونجا هرچی تو دلم بود خالی کردم اونا رفتن و شوهرم خیلی با من سنگین شد.
ولی اون مدام پیغام میداد ک طلاقت میدیم و مهریه ۶ ماه یکبار ی نیم سکه میندازیم کفه دستت و تموم شدی و اینکه برای پسرم زن درست میکنم و ...
من و شوهرم رفتیم مشاور و اون گفت که صد درصد این خانوم مقصره و کاری ک می کرد این بود ک نمیذاشت شوهر من مستقل بشه تا بتونیم خود کفا بشیم.
بعد بخاطر شوهرم اومدم تو خانواده دوباره. چقد پشت من حرف زده بود و گفته بود ما بهش ی فرصت دادیم و گرنه طلاق. انگار اون کاریه و من مشته مردشونم.
من اینارو بعد وارد شدن فهمیدم تمام خانواده ی جوری نگام میکردن و تاسف وار.
هر روز میخواستم به همه بفهمونم اون آدمی ک‌ شما فک می کنید من نیستم. برای ما عروسی گرفت ما اومدیم سر خونمون.
بلافاصله از شوهرش جدا شد و من تازه عروس با ۸ ماه زندگی ۶ ماهش رو از پدر شوهر مریضم نگهداری کردم.
بماند ک چقد دارو خوردم و من تک دختر مستقل خانواده ام اومدم تو شهر شوهرم. مدام ی جوری رفتار می کرد انگار بخاطر اون باید اینجا بمونم و تمام کاراش اذیتم کرد.
نتونستم ببخشمش، چون هر روز ی چیز جدیدی بهم میگفت.
ادم بسیار مهربونیه اما منفعت طلبه و خودخواهه. مدام افکارم ازش پاک نمی شه.
باهاش قطع رابطه کردم ولی تمام کارهاش تو مغزمه و نمی تونم ببخشم و این باعث آزارم میشه.
لطفا کمک کنید.
لطفا پیش از ارسال نظر و یا پاسخ، خلاصه قوانین زیر را مطالعه کنید:
لطفا حتما به صورت فارسی بنویسید و از کیبورد فارسی استفاده کنید.
نظراتی که شامل الفاظ رکیک و توهین آمیز و بحث های سیاسی و قومیتی باشد منتشر نمی شوند و حذف می شوند.
نظراتی که شامل تبلیغ به صورت لینک، نام شرکت، اشخاص خاص باشند منتشر نمی شوند.
شما میتوانید تجربه خودتان را از یک موضوع را به صورت نظر در اینجا درج کنید، و یا میتوانید از تجربه دیگران استفاده کنید.
نام و نام خانوادگی من را به دیگران نمایش نده
نام کاربر

سلام عزیزم صددرصد مشکل ازاون خانمه هس اگ مشکلی نداشت توی پیری ازشوهرش جدا نمیشدولی توهم به خاطر آرامش خودت وشوهرت ببخش و فراموش کن وخوب کردی قطع رابطه کردی واینکه هرچی باشه بدبد هم باشه مادر شوهرت هس براش ارزش داره نمیخاد پیش شوهرت همش از مادرش حرف بزنی وبدگویی کنی وغیبت کنی که شوهرت از تو زده بشه و سرد بشه بهترین راه هم همون دوری دوستی هست

پاسخ 1 4 سال پیش
Tina abolghasem

مرسی از نظرت

4 سال پیش