دخالت مادر شوهر در زندگی خسته و کلافه ام کرده

سلام،
ببخشید من همسرم متولد ۶۴ هست و خودم ۷۲.
و همسرم تو خیلی از مسائل میخواد که حرف حرف خودش باشه و بعضی مواقع اصلا از من نظری نمیگیره یا نظری بدم اصلا نظرم براش مهم نیست و میگه حرف باید حرف مرد خونه باشه و باهاش چند باری حرف زدم که ما زن و شوهریم و باید نظرات هم دیگه برامون مهم باشه.
و هر کی نظرش بهتر بود نظر اون باشه ولی اون قبول نمیکنه و در نهایت میخواد نظر نهایی نظر خودش باشه و جالب اینه که از خانوادش نظر میگیره ونظر اونا رو هم همیشه تو ذهنش یه گوشه داره و وقتی من بش میگم چرا نظر دیگران برات مهمن و تاثیر میزارن روت حرفاشون میگه نه.
من ۵ سال پیش مادر شوهرم تو یه اتاق زندگی کردم بخاطر اینکه همسرم پسر آخر خانواده بود و همه دور بودن ازش والان که من باردارم و ۵ماهم هست و نمیتونم تو یه اتاق بمونم دیگه قرارشد بریم اجاره بشینیم.
یه جا تا بتونیم خونه بخریم ولی همسرم گفت نه من مادرمو تنها نمیزارم باید بریم خونه برادرم که خالیه وجفت خونه یه مادرم هست بشینم وخیلی این خونه کارداره وباید درست بشه و ما پول نداریم انقدر درستش کنیم وجالب اینه که اصلا اینور هم مستقل نیستیم چون یه در داره بین دوتا خونه که باز مسئولیت من سنگین تر میشه اینطوری باید هواسم به دوتا حیاط باسه وکارام هم بیشتر میشه اینطوری و باز دخالتا هستن و خلاصه اینکه من قبول نکردم برا رفتن تو این خونه ولی همه میگفتنش خوبه برو اینجا و بالاخره حرف همسرم بکرسی نشست الان هم باید درستش کنیم که بریم یه دو ماه دیگه توش.
الان هم که باردارم باز برا اسم بچه مادرش میگه باید بزارینش حسین اسم پدربزرگ بچه که رحمت خدا رفته و من اصلا دوس ندارم این اسم رو بزاریم من بش میگم میکائیل بزاریم الان هم باز چند بار گفتم بش که ما باید دوتایی اسم برا بچه انتخاب کنیم و اون میگه من از قبل دوست داشتم حسین باشه ولی بخاطر اینکه مادرش میگه اونم میگه این اسم رو دوس دارم و من واقعا برام سنگینه و به زبونم اصلا نمیچرخه حسین بزارم و گرنه اسم بدی هم نیست و حسین تو فامیل هم داشتن بخاطر این دوس ندارم انقدر تکراری باشه حالا چیکار کنم که انقدر نظر دیگران براش مهم نباشه و دخیل نده انقدر نظر دیگران رو تو زندگیم.
ببخشید طولانی شد مرسی از کمکاتون.