مریم محسنی
سلام عرض میکنم خدمت دوستان عزیز
من 25 سالمه و همسرم 29، ما یک ساله که عقدیم و تو این یک سال همسرم هیچ کاری برای عروسیمون نکرده یعنی حتی نرفته عد از دو سال تموم شدن درسش پایان نامشو ارائه بده مدرکشو بگیره که بتونه بره سربازی یعنی حتی از درسش انصرافم نداده و خانواده ی من هم قبل از این که سربازی بره اجازه ی عروسی کردن بهمون نمیدن که به نظر من منطقیه بعد مثلا واسه کارش هیچ کاری انجام نمیده من هر روز صبح بهش پیام میدم صبح به خیر میگم و اون خیلی زود جواب بده ساعت یازده یا دوازده پیام میده صبح به خیر میگه تازه همون موقع هم من ازش میپرسم چکار داری میکنی میگه تو یوتیوب میچرخم و این واقعا خونمو جوش میاره جدیدا پدرم ترکیه خونه خریده به من پیشنهاد کرده به خاطر کارای خارجی شرکتمون با همسرم بریم اونجا من بهش گفتم اونم فوری گفت نه من اینجا رو دوست دارم میخوام زیر سایه ولایت فقیه باشم و اینا من دیگه حرفشو نزدم یه روز خودش اومد گفت کار نیست و بیا بریم ترکیه من گفتم سربازیتو برو تا بریم گفته باشه به بابام گفتم حالا دیگه اونم ول نمیکنه میگه جهیزیه برات نمیخرم برو ترکیه بخر خب من دوسال باید اینجا زندگی کنم خونه زندگی و اسباب و وسایل میخوام حالا از اینا که بگذریم من میخواستم تو ایران کنکور بدم بعد که همسرم گفت بریم ترکیه من برنامه هام بهم ریخت گفتم خب برم اونجا ادامه تحصیل بدم دوباره دیشب بهش گفتم میخوای چکار کنی واسه کار تو ترکیه برنامت چیه گفت من نشستم فکر کردم دیدم فعلا ولش کنیم من میرم سربازی بعدش هر چی شد شد شاید رفتیم شایدم نرفتیم و همه ی اینا در حالیه که من اصلااااااا نمیخواستم ازدواج کنم و به اصرار همین پدری که حاضر نیست کمکم کنه حتی جهیزیه بخرم ازدواج کردم الانم واقعا دارم دیوونه میشم خواهش میکنم کمکم کنید من چکار کنم تو این آشفته بازار ببخشید حرفام خیلی طولانی شد
من 25 سالمه و همسرم 29، ما یک ساله که عقدیم و تو این یک سال همسرم هیچ کاری برای عروسیمون نکرده یعنی حتی نرفته عد از دو سال تموم شدن درسش پایان نامشو ارائه بده مدرکشو بگیره که بتونه بره سربازی یعنی حتی از درسش انصرافم نداده و خانواده ی من هم قبل از این که سربازی بره اجازه ی عروسی کردن بهمون نمیدن که به نظر من منطقیه بعد مثلا واسه کارش هیچ کاری انجام نمیده من هر روز صبح بهش پیام میدم صبح به خیر میگم و اون خیلی زود جواب بده ساعت یازده یا دوازده پیام میده صبح به خیر میگه تازه همون موقع هم من ازش میپرسم چکار داری میکنی میگه تو یوتیوب میچرخم و این واقعا خونمو جوش میاره جدیدا پدرم ترکیه خونه خریده به من پیشنهاد کرده به خاطر کارای خارجی شرکتمون با همسرم بریم اونجا من بهش گفتم اونم فوری گفت نه من اینجا رو دوست دارم میخوام زیر سایه ولایت فقیه باشم و اینا من دیگه حرفشو نزدم یه روز خودش اومد گفت کار نیست و بیا بریم ترکیه من گفتم سربازیتو برو تا بریم گفته باشه به بابام گفتم حالا دیگه اونم ول نمیکنه میگه جهیزیه برات نمیخرم برو ترکیه بخر خب من دوسال باید اینجا زندگی کنم خونه زندگی و اسباب و وسایل میخوام حالا از اینا که بگذریم من میخواستم تو ایران کنکور بدم بعد که همسرم گفت بریم ترکیه من برنامه هام بهم ریخت گفتم خب برم اونجا ادامه تحصیل بدم دوباره دیشب بهش گفتم میخوای چکار کنی واسه کار تو ترکیه برنامت چیه گفت من نشستم فکر کردم دیدم فعلا ولش کنیم من میرم سربازی بعدش هر چی شد شد شاید رفتیم شایدم نرفتیم و همه ی اینا در حالیه که من اصلااااااا نمیخواستم ازدواج کنم و به اصرار همین پدری که حاضر نیست کمکم کنه حتی جهیزیه بخرم ازدواج کردم الانم واقعا دارم دیوونه میشم خواهش میکنم کمکم کنید من چکار کنم تو این آشفته بازار ببخشید حرفام خیلی طولانی شد
لطفا پیش از ارسال نظر و یا پاسخ، خلاصه قوانین زیر را مطالعه کنید:
لطفا حتما به صورت فارسی بنویسید و از کیبورد فارسی استفاده کنید.
نظراتی که شامل الفاظ رکیک و توهین آمیز و بحث های سیاسی و قومیتی باشد منتشر نمی شوند و حذف می شوند.
نظراتی که شامل تبلیغ به صورت لینک، نام شرکت، اشخاص خاص باشند منتشر نمی شوند.
شما میتوانید تجربه خودتان را از یک موضوع را به صورت نظر در اینجا درج کنید، و یا میتوانید از تجربه دیگران استفاده کنید.
لطفا حتما به صورت فارسی بنویسید و از کیبورد فارسی استفاده کنید.
نظراتی که شامل الفاظ رکیک و توهین آمیز و بحث های سیاسی و قومیتی باشد منتشر نمی شوند و حذف می شوند.
نظراتی که شامل تبلیغ به صورت لینک، نام شرکت، اشخاص خاص باشند منتشر نمی شوند.
شما میتوانید تجربه خودتان را از یک موضوع را به صورت نظر در اینجا درج کنید، و یا میتوانید از تجربه دیگران استفاده کنید.
نتیجهای یافت نشد.