نام کاربر
با سلام مجدد
اميدوارم بقيه قصه رو بتونم در ادامه اينجا بگم...
خلاصه اينكه بعد از مدني اقاي دوم برگشت و من را از بلاك در اورد و اما خيلي بيشتر از بيش شكاك تر ولي عاشقتر بود
باز با هم رابطه رو شروع كرديم اما با كوچكتربن چيزي دعوا و اعصاب خوردكني براي هر دومون ميشد كه در نهايت گفت هر وقت خودت خواستي ميتوني نقطه پايان رابطه رو بداري.
نقطه پايان رو در روزي من گذاشتم و اينجا بود كه نفر اول اومد و ما رابطه زير سقفي رو با هم امتحان كرديم كه حالا اينبار باز ايشون همش نگران اين بودن كه نكنه باز نفر دوم همچنان با من در تماس باشه و در نهايت در ماه رابطه زير سقفي بينمون رد شد و با دعوا از هم جدا شديم
روزهاي سختي به من ميگذشت از درد و غصه واقعا به خدا رسيده بودم و سعي ام اين بود كه براي ارامش خودم رو به خدا نزديك كنم
تا اينكه باز يكي از روزها نفر دوم بهم زنگيد و گفت كه خيلي ناراحته و اونم داره درد ميكشه و به جز من كسي نميتونه ارومش كنه ....
صحبتهاي تلفني ما باز شروع شد و حال هر دومون خيلي خوب بود....
و اين رو بكم كه قبل از شروع ارتباط مجدد با اقاي دوم من ديگه هيچ جوابي به پيغامهاي اقاي اول نميدادم و بهشون گفتم حالم بده و ميخوام مدني تنها باشم
تنها كه حتي با خانواده و خواهرم كه هر ساعت در تماس بودم هم ارتباطم رو قطع كردم و خودم رو به خودم مشغول كردم و گريه و ناراحت و افسرده هستم
تا اينكه شروع به صحبت با اقاي دوم كردم براي اقاي اول نوشتم من حالم بده و نميخوام ارتباطي داشته باشم بماند كه ايشون همچنان براي من مينويسن و اظهار نگراني برام ميكنن ولي من هيچ جوابي بهشون نميدم
و تنها دلم و حالم خوشه با صحبت با اقاي دوم ....
و حالا سوال اينجاست
كي و چي ميتونه به من براي تصميم درست كمك كنه؟؟
من با كدوم بايد بمانم ؟
و بعد چطور بايد به ديگري بكم و نشون بدهم كه ديگري در زندگي من نيست ؟؟
لطفا كمكم كنين ....
با سپاس
كيميا
اميدوارم بقيه قصه رو بتونم در ادامه اينجا بگم...
خلاصه اينكه بعد از مدني اقاي دوم برگشت و من را از بلاك در اورد و اما خيلي بيشتر از بيش شكاك تر ولي عاشقتر بود
باز با هم رابطه رو شروع كرديم اما با كوچكتربن چيزي دعوا و اعصاب خوردكني براي هر دومون ميشد كه در نهايت گفت هر وقت خودت خواستي ميتوني نقطه پايان رابطه رو بداري.
نقطه پايان رو در روزي من گذاشتم و اينجا بود كه نفر اول اومد و ما رابطه زير سقفي رو با هم امتحان كرديم كه حالا اينبار باز ايشون همش نگران اين بودن كه نكنه باز نفر دوم همچنان با من در تماس باشه و در نهايت در ماه رابطه زير سقفي بينمون رد شد و با دعوا از هم جدا شديم
روزهاي سختي به من ميگذشت از درد و غصه واقعا به خدا رسيده بودم و سعي ام اين بود كه براي ارامش خودم رو به خدا نزديك كنم
تا اينكه باز يكي از روزها نفر دوم بهم زنگيد و گفت كه خيلي ناراحته و اونم داره درد ميكشه و به جز من كسي نميتونه ارومش كنه ....
صحبتهاي تلفني ما باز شروع شد و حال هر دومون خيلي خوب بود....
و اين رو بكم كه قبل از شروع ارتباط مجدد با اقاي دوم من ديگه هيچ جوابي به پيغامهاي اقاي اول نميدادم و بهشون گفتم حالم بده و ميخوام مدني تنها باشم
تنها كه حتي با خانواده و خواهرم كه هر ساعت در تماس بودم هم ارتباطم رو قطع كردم و خودم رو به خودم مشغول كردم و گريه و ناراحت و افسرده هستم
تا اينكه شروع به صحبت با اقاي دوم كردم براي اقاي اول نوشتم من حالم بده و نميخوام ارتباطي داشته باشم بماند كه ايشون همچنان براي من مينويسن و اظهار نگراني برام ميكنن ولي من هيچ جوابي بهشون نميدم
و تنها دلم و حالم خوشه با صحبت با اقاي دوم ....
و حالا سوال اينجاست
كي و چي ميتونه به من براي تصميم درست كمك كنه؟؟
من با كدوم بايد بمانم ؟
و بعد چطور بايد به ديگري بكم و نشون بدهم كه ديگري در زندگي من نيست ؟؟
لطفا كمكم كنين ....
با سپاس
كيميا
لطفا پیش از ارسال نظر و یا پاسخ، خلاصه قوانین زیر را مطالعه کنید:
لطفا حتما به صورت فارسی بنویسید و از کیبورد فارسی استفاده کنید.
نظراتی که شامل الفاظ رکیک و توهین آمیز و بحث های سیاسی و قومیتی باشد منتشر نمی شوند و حذف می شوند.
مطالب مهم قبل از ایجاد سوال را بخوانید:
سلام کیمیا جان امیدوارم حالت خوب باشه متاسفانه باید بهت بگم که هر دو رابطه تو وارد سیکل معیوب شک و تردید و رهایی شدن و مثل کاغذ مچاله ای که صاف نمیشه دیگه نمیتونی روابطت رو به حالت آرامش اولیه برگردونی وهمیشه سایه این شک روی رابطه تو هست.اشتباه تو این بود که راجع به روابطت با پارتنرت درد و دل کردی. سعی کن دل بکنی و روی این روابط دیگه انرژی نذاری چون هیچکدوم دیگه برات مثل روز اول نمیشه.
پاسخ
3 سال پیش