شوهرم بچه ننه و تحت تاثیر خانواده اش هست

سلام
شوهرم خیلی بچه ننه و لجبازه، از اولشم با خوش زبونی تو دل همه جا خوش کرد و هیچکس توجه نکرد من نمیخوامش. تا اینکه مادرم با تهدید یا تو خودکشی کن یا من، مجبور شدم بشینم پای سفره عقد ...
گذشت و شوهرم خیلی دلش بچه میخواست منم میخواستم، پا روی عقلم گذاشتمو بچه دار شدیم...
شوهرم همش میره خونه پدرش و بر میگرده میگه فلان رفتارو داری اینو گفتی اونو گفتی...
هرچیم من بگم همه این رفتارها دو طرفه س قبول نمیکنه... تا جایی که حتی خواهرزاده های دانش آموزش تو انتخاب اسم بچه م دخالت کردن ...
در حالی که قبلش من ازش تعهد گرفتم که اجازه نده که کسی تو زتدگیمون دخالت کنه...
سر بچه دار شدنم گفتم هیچکس حق هیچ اظهارنظری نداره گفت باشه اجازه نمیدم... ولی الان خیلی بداخلاق و عصبی و دهن بین شده...
خودم قبلا شاغل بودم از وقتی بچه دار شدم خونه نشینم... بارها و بارها با خودم میگم ای کاش ای کاش خودکشی میکردم کار به اینجا نمیرسید...
مادرم هم بیمار روانیه هم جسمی ،پدرمم فوت شده.
میخوام اونقدر قوی بشم که حداقل سه چهار دیگه خواستم طلاق بگیرم دستم پر باشه. نمیدونم چحوری رفتار کنم که شوهرم کمتر گیر بده و خودمم خودخوری نکنم؟؟؟