بعد از 8 سال رابطه ام رو تموم کردم ولی مدام در حال تهدید من هست

یه اقایی 8 سال پیش خواستگار بنده بودن. اما خانواده اونو قبول نکردن. اما اون دست بردار نبود و شماره منو با التماس از یکی دوستام گرفنه بود.
بهرحال به من مسیج داد و هر جور بود منو راضی کرد اما روز به روز مشکلاتش بیشتر میشد. باباش تصادف کرد و خرج و مخارج خانواده به دوشش افتاد. بعد از اون داداشش با ماشین یکی از دوستاش تصادف کرد و حتی مجبور به پرداخت دیه هم شد.
هر بار که من برام خواستگار میومد کاری به خوب و بدش نداشتم و فقط میگفتم نه از طرفی خیلی فشار روم بود که خانواده مرتب میگفتن سنت میره بالا و دختر تا یه زمان خواستگار داره و...
بهش انتقال میدادم و فقط میگفت شرمنده ام اما هیچ اقدامی برای جلو اومدن نمیکرد.
بهش گفتم اسفند 98 اخرین فرصتی هست که میتونم بهت بدم اما باز بچه خواهرش 5 سالش بود از دوطبقه میفته پایین و رحمت خدا میره.
وقتی بهش گفتم و اینبار گفت عزا داریم. دیگه تحملم تمام شده بود 8ساااااااال براش نشسته بودم و هر بار یه بهانه حالا موجه یا غیر موجه...
اما من خسته شده بودم.
بهش گفتم میخوام ازدواج کنم و قید تو رو میزنم
الان خواستگار دارم و مرتب منو تهدید میکنه میگه آبروت رو میبرم نمیدونم چه کنم دیگه نمیخوامنش و راستش چند سال اخر حس عاطفی بهش نداشتم فققققققط دلم میسوخت هیچ کی و نداشت و خودش بود و انبار مشکل...
اما من چه گناهی داشتم از طرف خانواده هم بهم فشار بود که باید حتما یکی رو انتخاب کنی
الان میترسم به خواستگارم جواب بدم.
تو رو خدا کمکم کنید چه کنم؟؟؟؟