نام کاربر
دوسال پیش یه آقایی به دایرکتم پیام داد که من معلم دبستانم هم اسم شما بوده و پرس و جو کرد که من نیستم. من که فکر میکردم یه خانم هستن چون آیدیشون نامشخص بود و یک دختر جوون به نظرم بود.
میگفتم عزیرم اینجوری و خلاصه هی سوال پرسید و درد و دل کرد. منم راهنمائیش میکردم. گفتگوی ما طولانی شد، خلاصه خودش معرفی کرد که یک آقای ۳۸ ساله هستو مشخصاتش اینه و عکس فرستاد و من ازش خواهش کردم دیگه پیام نده...
خیلی اصرار کردکه دوست اجتماعی باشیم ومن که صاحب دو فرزند و همسر خوبی بودم قبول نکردم. از فردا صبحش شروع شد.
سلام صبح بخیر میگفت و من میگفتم پیام نده تا بلاکش کردم و فکرمیکردم راحت شدم. با پیجای مختلف پیام میداد و التماسم میکرد. جوری شده بود که به پیاماش عادت کردم. ولی همش قلب میفرستاد. گفتم باشه قبول ولی قلب و عزیزم نباشه... یه دوستی ساده...
اول میگفت باشه، ولی رعایت نمیکرد. به خودم اومدم دیدم چندوقته باهاش چت میکنم. از من عکس میخواست. تماس تصویری میخواست. یکی از روزها هم که تو بالکن خونه داشتم باهاش صحبت میکردم پسرم که فکر میکردم خوابه صدای ما رو شنیده بود.
با صدای گریش برگشتم دادمیزد، یه پسر۱۳ ساله...
دلم آتیش گرفت اون روز. مسئله رو طوری براش توجیه کردم که دارم با شوهر دوستم که به مشکل برخوردن صحبت میکنم. اول قبول نمیکرد ولی مجاب شده و چیزی نمیگفت.
منم عبرت شدبرام و دوباره از همه جابلاکش کردمو از نظر من تموم شد.
باید بگم که ایشون هم متاهل بودن و اما مشکل من اینه که چند وقت بعد از اون قصیه دیدم شماره اون آقا تو گوشی پسرم به اسم یه حرف زشت سیو شده.
حس میکنم حرفای منو باور نکرده و منو زن خطا کاری میبینه. ارتباط ما دو ماه هم نشد. فقط هم تلفنی، ولی تاثیر بدی تو زندگیم گذاشته و نگرانیم راجع به پسرم افسردم کرده...
لطفاکمکم کنید.
ببخشیدطولانی شد
میگفتم عزیرم اینجوری و خلاصه هی سوال پرسید و درد و دل کرد. منم راهنمائیش میکردم. گفتگوی ما طولانی شد، خلاصه خودش معرفی کرد که یک آقای ۳۸ ساله هستو مشخصاتش اینه و عکس فرستاد و من ازش خواهش کردم دیگه پیام نده...
خیلی اصرار کردکه دوست اجتماعی باشیم ومن که صاحب دو فرزند و همسر خوبی بودم قبول نکردم. از فردا صبحش شروع شد.
سلام صبح بخیر میگفت و من میگفتم پیام نده تا بلاکش کردم و فکرمیکردم راحت شدم. با پیجای مختلف پیام میداد و التماسم میکرد. جوری شده بود که به پیاماش عادت کردم. ولی همش قلب میفرستاد. گفتم باشه قبول ولی قلب و عزیزم نباشه... یه دوستی ساده...
اول میگفت باشه، ولی رعایت نمیکرد. به خودم اومدم دیدم چندوقته باهاش چت میکنم. از من عکس میخواست. تماس تصویری میخواست. یکی از روزها هم که تو بالکن خونه داشتم باهاش صحبت میکردم پسرم که فکر میکردم خوابه صدای ما رو شنیده بود.
با صدای گریش برگشتم دادمیزد، یه پسر۱۳ ساله...
دلم آتیش گرفت اون روز. مسئله رو طوری براش توجیه کردم که دارم با شوهر دوستم که به مشکل برخوردن صحبت میکنم. اول قبول نمیکرد ولی مجاب شده و چیزی نمیگفت.
منم عبرت شدبرام و دوباره از همه جابلاکش کردمو از نظر من تموم شد.
باید بگم که ایشون هم متاهل بودن و اما مشکل من اینه که چند وقت بعد از اون قصیه دیدم شماره اون آقا تو گوشی پسرم به اسم یه حرف زشت سیو شده.
حس میکنم حرفای منو باور نکرده و منو زن خطا کاری میبینه. ارتباط ما دو ماه هم نشد. فقط هم تلفنی، ولی تاثیر بدی تو زندگیم گذاشته و نگرانیم راجع به پسرم افسردم کرده...
لطفاکمکم کنید.
ببخشیدطولانی شد
لطفا پیش از ارسال نظر و یا پاسخ، خلاصه قوانین زیر را مطالعه کنید:
لطفا حتما به صورت فارسی بنویسید و از کیبورد فارسی استفاده کنید.
نظراتی که شامل الفاظ رکیک و توهین آمیز و بحث های سیاسی و قومیتی باشد منتشر نمی شوند و حذف می شوند.
مطالب مهم قبل از ایجاد سوال را بخوانید:
نام کاربر
با سلام، باتوجه به اينكه شما از همه چيز مطمئن نيستيد نگرانيتان بي مورد است و بهتر است بيخيال قضيه شويد. با تشكر
پاسخ
4 سال پیش