رهایی از دردهای زندگی
شکست ها، دردها، جدایی ها، ناامیدی ها و ... همه و همه بخش جدای نابذیر زندگی همه ماست. به عبارت ساده تر گریز از برخی اتفاقات در زندگی اجتناب نابذیره!
چه دوست داشته باشیم چه نه مجبوریم در طول زندگی اون ها رو تجربه کنیم وباهاشون روبرو بشیم.
مثل از دست دادن یک عزیز یا اتفاقات و حادثه های طبیعی مثل سیل، زلزله و .. که ما هیچ کنترلی روی اون ها نداریم و مجبوریم اون ها رو ببذیریم تا بتونیم دردشون رو تحمل کنیم.
این ها دردهاییه که کنترلشون از اختیار ما خارج هست.برخی اتفاقات هست که باعث میشه این دردها همیشه همراه ما بمونه و اون ها رو باخودمون حمل کنیم.
این واقعیت که همیشه اتفاقات ناگوار و غیر منتظره در همه موارد خارج از توانایی ماست هیچوقت عوض نمیشه.
گاهی دردهایی رو تجربه می کنیم و برامون اتفاق میوفته که حتی اگر امکان بازگشت به گذشته وجود داشت هم نمی تونستیم تغییری در روند به وجود اومدن اون ها ایجاد کنیم.
برای مثال:
اگر من پدر و مادر عصبی و زبون تلخی دارم طبیعتا هر چقدر هم به گذشته برگردم نمی تونم پدر و مادرم رو عوض کنم.
تنها کاری که میتونم بکنم اینه که الان با وجود این اخلاق و رفتارهای آزار دهنده در و مادرم، من چیکار می تونم بکنم تا کمتر در معرض تشعشعات و تنش های اون ها قرار بگیرم.
این مورد جز همون دردهایی هست که ما هیچ کنترلی روشون نداریم.
آنتونی رابینز می گوید:
ما در روبرو شدن با دردها هیچ کنترلی نداریم، اما در نحوه ی برخورد و تجربه درد ها اختیار داریم
مثلا وقتی از یک نفر یک کلمه یا جمله آزار دهنده می شنویم می تونیم تصمیم بگیریم که بی تفاوت از کنارش بگذریم یا اینکه اینقدر این کلمه رو توی ذهنمون بزرگ کنیم و روی اون تمرکز کنیم که تبدیل به یک عقده دردناک در زندگیمون بشه و با هربار فکر کردن بهش فقط میخواییم بالاخره یک جایی و به یک نحوی تلافی کنیم تا دلمون خنک بشه.آدم هایی که از هر چیزی برای خودشون یک درد میسازن، در هر موقعیت و جایگاهی که باشند باز هم حالشون با خودشون خوب نیست و از حال خوب دیگران هم حاشون بد میشه.
این دردها از کجا میاد
گاهی ممکنه ما این درد ها رو از طریق یکی از اعضای خانواده خودمون متحمل بشیم، در این حالت هر جای دنیا هم بریم باز هم درد ما همراهمون میاد چون از کسی اون رو گرفتیم که در فرهنگ، تربیت و اصالت ما ریشه دارد.
وقتی با درد روبرو میشیم دو راه داریم:
1.دردهامون رو ببذیریم
بیاییم تجربه تلخ اون درد رو ببذیریم و با خودمون بگیم من همه این تلخی و درد رو می بذیرم و سعی می کنم با این روش درد رو کمتر احساس کنم و زندگیم رو جلو ببرم؛ مثل درد از دست دادن یک عزیز!
وقتی ببذیریم با مدت زمان و شدت عزاداری من اون فرد از دست رفته دیگه هیچوقت برنمیگرده و هیچ اتفاق خاصی نمیوفته، راحت تر میتونم کنار بیام تا وقتی که مدام سعی کنم اون فقدان رو انکار کنم.
2.از دردها فرار کنیم
وقتی تو از درد ها فرار کنی یعنی تو داری از واقعیتی که در حال رخ دادنه فرار می کنی!
یعنی اینکه تو داری اون درد رو عقب میندازی و اون درد نه تنها تموم نمیشه بلکه همیشه و هرجا هم باهات میاد.
مثل اینکه من دندون درد بگیرم و مدام انکارش کنم بگم نهههه چیزی نیست، دندونم درد نمیکنه!
اما گفته ی من هیچ تغییری در واقعیت ایجاد نمیکنه، حتی ممکنه این انکار کردن من باعث عفونت لثه و آسیب های مغزی هم بشه.
ما وقتی از درد فرار میکنیم اون ها رو از بین نمیبریم، فقط اون رو ادامه دار می کنیم و تبدیلش می کنیم به رنج!
رنج یا درد
رنج همون دردیِ که خودت ادامه دارش کردی و با خودت حملش کردی!
با تلنبار کردن درد های مختلف اون ها رو به رنج تبدیل می کنی و بدون اینکه متوجه بشی اون رو به زندگیت دعوت می کنی.
وقتی شما از کوچکترین رفتار و حرف دیگران برای خودتون کینه چندساله می سازید، در حقیقت دارید رنج رو به زندگی خودتون دعوت می کنید.
ثبت نظر و یا سوال