هشدار: فقط کسانی روی لینک زیر کلیک کنند که می خواهند زندگی شان را تغییر دهند!
چرا پسرها حاضر به ازدواج نیستند؟ (تن به ازدواج نمیدن)
گاهی بین دختران جوان میشنوم که از خودشان می پرسند چرا پسرها دیگر تن به ازدواج نمی دهند؟
چرا دیگر حاضر نیستند تشکیل خانواده بدهند و یا اینکه پسرها بی مسئولیت شده اند و نمی خواهند زیر بار مسئولیت تشکیل خانواده بروند؟
به دلیل اینکه سطح انتظارات و توقع بعضی از دختران به حدی بالاست که می خواهند از همان شروع ازدواج همه چیزشان در سطح عالی باشد.
از لباس عروسی بگیرید تا سالن آرایش، تالار عروسی و... . انتظار دارند تمام این مسائل در بهترین شکل ممکن باشد تا خودشان را خوشبخت بدانند!
تازه جهیزیه ای که پدر و مادر دختر باید تهیه کنند، انقدر پرهزینه و کمرشکن هست که واقعا کمتر پدر و مادری توانایی تهیه چنین جهیزیه ای را دارند.
اگر واقعا قصد ازدواج کردن دارید نباید سطح توقعتان انقدر بالا باشد. فراموش نکنید که زندگی را باید ساخت به مرور و در کنار یکدیگر با کسی که دوستش دارید زندگیتان را بسازید.
قطعا پسری که با مخارج و هزینه های یک ازدواج روبرو می شود و هزینه های سرسام آور آن را می بیند، سطح توقع بالای دختری را می بیند که همه چیز را در حد عالی می خواهد، هرگز تن به ازدواج نمی دهد، هرگز خود را درگیر هزینه های بالای ازدواج نمی کند.
سعی کنید واقع بینانه به زندگی نگاه کنید، حقیقت این است که ما روز به روز به پایان زندگی نزدیک می شویم، فرصت ها هیمشه دراختیار ما نیستند، همیشه جوان و در سن ازدواج نیستید که بخواهید فرصت ها را به فردا موکول کنید.
به راحتی از کنار این موضوع عبور نکنید، سعی کنید زندگی را بسازید. شما وقتی قدر زندگیتان را می دانید که آن را با دستان خودتان ساخته باشید.
شما با این سخت گیری ها و چشم و هم چشمی های بی مورد حتی فرصت ازدواج را از پسرانی که حاضرند زندگی مشترک تشکیل دهند می گیرید. هرچند ممکن است شروع این زندگی چندان پر زرق و برق و کامل هم نباشد اما قطعا حاضرند با جان و دل در کنار کسی که عاشقانه دوستش دارند زندگیشان را بسازند.
قطعا تنها دلیل ازدواج نکردن پسران، دختران نیستند اما دست کم یکی از مهم ترین دلایلی که پسران تن به ازدواج نمی دهند توقعات بالای بعضی از دختران است که همه چیز را در حد عالی و البته حاضر و آماده می خواهند!!
من یه آقایی رو مدت ها بود میشناختم اونم قبلا به من در حد معمولی ابراز علاقه کرده بود تا اینکه بعد مدت ها که ازش خبر نداشتم تابستون پارسال بهش پیام دادم و خلاصه اونم خیلی پیگیر شد که با هم باشیم و خیلی ابرازه علاقه میکرد و حتی رابطه ام با هم داشتیم حتی حرف از ازدواجم میزد،ولی دو سه ماهی بود خیلی سرد شده بود و میگف نا نهایتا تا یه سال دیگه میتونیم با هم باشیم چون من میخوام برم خارج
که امروز فهمیدم زنه عقدی داشته و به من نگفته بود،واقعن موندم چجوری تونست یکساله تمام اینارو ازم پنهان کنه حتی تو خوابمم تصور نمیکردم زن داشته باشه، حتی نامزدی قبل از شروعه رابطمون بوده،?دوس دارم خانوادش بگم اینکارو با من کرده تا درس عبرت بشه براش فقط نمیدونم چجوری???اونکه میخواست زن بگیره چرا اینکارو با من کرد، همیشه بهم میگفت تنهام و جز تو کسیو ندارم، نمیدونم چیکار کنم
مسلما نمی تونید به عقب برگردید و چیزی رو عوض کنید اما باید بتونید از این رابطه بیرون بیایید و به هیچ عنوان سعی نکنید بخاطر انتقام یا اصلاح رفتار ایشون چیزی رو به اطلاع خانوادشون برسونید چون اون ها دخالتی در این باره نداشتن و همه ی این مسائل بعد از انتخاب شما و از سرگیری ارتباط اتفاق افتاده پس نمی تونید از کسی طلبکار باشید
به احتمال خیلی زیاد از این اتفاق عصبانی هستین و نمی تونین درست تصمیم بگیرید و درست اقدام کنید اما در نهایت باید بتونید این موضوع رو بپذیرید و سعی کنید کارهایی که حالتون رو بهتر می کنه انجام بدید تا این مرحله رو پشت سر بگذارید
برای اینکه آسیب کمتری متوجه تون باشه می تونید از یک مشاور هم کمک بگیرید.
موفق باشید